سلام گلم... دیشب با خاله فاطی جون رفتیم کمی خرید لوازم ضروری واسه مکه.... اول بابایی رفتن پمپ بنزین،تا بخوان برن اونجا من اومدم مغازه که طناب بگیرم وقتی پیاده شدم از خاله جون و بابایی پرسیدی: بنزین رو کجای ماشین میریزن وقتی شنیدم همچین سوالی کردی با اینکه هوا خیلی خنک و استخون سوز بود اما بغلت کردم و ماشین رو در حین بنزین زدن بهت نشون دادم و در مورد دستگاه و شلنگ و باک واست توضیح دادم کلی خوشحال شدی اما تو بیمارستان که بودیم تخت کناریت،مدام به بچش میگفت:دیوونه شما هم تکرار میکردی هرچند خواستم درستش کنم اما نمشد بهت میگفتم:پریساجون خانوم میگن"روونه" اما قبول نکردی... یه روزم بابایی کنارت بودن ...