سلام نفس مادر... روز 22 بهمن،دهمین سالگرد نامزدی من و بابایی گلت بود..اون روز مشهد بودیم و قرارمون بر این بود که جشن 40 ماهگی شما و 10مین سالگرد نامزدی ما خونه خاله فاطی جونت بگیریم...اما متاسفانه بخاطر کمبود وقت نتونستیم...ساعت 9 صبح،من و بابایی میرفتیم بیرون واسه خرید یه سری از وسایل خونه جدیدمون،مثل کلیدپریز..لوستر..و....واسه نهار میومدیم خونه خاله فاطی جون،ساعت 4 میرفتیم تا 10ونیم شب...وقتی میومدی از شدت خستگی خوابمون میبرد...صبح 22بهمن رسیدیم مشهد و 26 ام هم برگشتیم...سفر خوبی بود و بهت خیلی خوش گذشت...یه روز هم بابایی بردنت باغ وحش،آخه از قبلش خیلی اصرار داشتی واسه رفتن به اونج...