پریسای دوست داشتنی مامان وبابا
سلام،دخمل نازم هر چی سعی میکنم بیام خاطراتت رو تایپ کنم مگه میزاری؟همش میخوای
شیر بخوری،باهات بازی کنم،باهات حرف بزنم.......
دیشب به مناسبت بازنشستگی عموجون(شوهر خاله مریم) مراسم قشنگی رو مامان جون
با کمک سعید و رضا (پسر خاله هات) تدارک دیده بودن.دستشون درد نکنه عالی بود خیلی
بهمون خوش گذشت.کلی گفتیم و خندیدیم .ساعت ١١ اومدیم خونمون.
معمولا روزهامون یکنواخت شده،من وشما از صبح تا ظهر که باباجون از بانک میان تنهاییم
ساعت ٤هم باجه عصر میرن باز هم تنهایییییییییییییییی.
هوا کمی سرد شده ولی از بارون خبری نیست،امید برف که نداریم اینجا اگه هر ٣٠سال
یه بار برف بیاد.از اول زمستون آسمون آفتابیه،یه جورایی هوا بهاریه .
خدا کنه زودتر بارون بیاد تا هوا تمیز بشه و سرما خوردگیها کمتر بشه ...
یه دو سه تایی عکس از دیشب واز دیروزت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی