ورود12مین دندون و بیماری سخت پریساجونم

سلام مهربونم.

یه چند روزی هستش که نتونستم بیام واست بنویسم اونم علت داره.....

از ٢٨/١٠/٩١ساعت ١١شب،تب می کردی.تا ٦روز.....

تبت از ٣٩ونیم،٤٠درجه پایین نمیومد هر چی هم استامینوفن و بروفن

می خوردی بازم سر ٢ساعت ،دوباره تب بالا ،شروع می شد...........

چه روزهای سختی بود..............................................................

روز اول زنگ زدم خاله ملیحه (دختر عمه بابایی)بردیمت مرکز بهداشت.

عموجلال معاینت کردن و معلوم شد تب ویروسیییییییییییییییییییییییییی

که بین بچه ها شیوع پیدا کرده وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

دارو ها جواب نمی داد.٥شب ،نخوابیدم و تا خود صبح بیدار بودم مرتب چکت

می کردم و داروهات رو به موقع بهت می دادم...چه شبای سختی....

نظر بعضی از پزشکا این بود که بستریت کنیم ..................اما عموجلال

و عمومهدی موافق نبودن.آخه اکثر بچه ها تو بیمارستان بخاطر این ویروس

بستری بودن.خیلی ها با اسهال و استفراغ....واسه همین آلودگی اونجا

بیشتر بود..........

ایشاله همیشه سالم باشی.خاله ملیحه و عموجلال(همسر گلشون) رو

حسابی اذیت کردم.یه روز دیدم بهتر نشدی بردمت خونه خاله ملیحه تا

عموجلال معاینت کنن.اون روز یه ٢ساعتی که اونجا بازی کردی بهتر بودی

اما دوباره............بالاخره سفکسیم جواب داد...

بدترین هفته ای بود که بیاد میدم..................

صورتت کاملأ سرخ میشد اینم عکسی  که یه خورده بهتر بودی

فدای اون گونه های سرخت بشم.

از خاله ملیحه جون و همسر عزیزشون،عموجلال ممنونم.

١٢مین دندون که یه دندون کرسی کوچولو و زیباست از فک پایینت مبارک.

اماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 وقتی میبرمت دکتر همین که چشمت به دکتر می افته،با اینکه روپوش سفید

تنشون نیست شروع می کنی به گریه کردن به حدی که مجبوریم از اتاق

ببریمت بیرون.

 دایره لغاتت بیشر شده،معمولأ هر کلمه ای که میگیم پشت سرش،تکرار

میکنی.

 اسمت چیه؟میگی:"پ"(با فتحه)

 وقتی دست،پا،گوش ،ابرو،رو بهت نشون میدیم،اسمشو میگی.مثلأ دستت

رو تکون میدم میگم این چیه؟میگی:"دست"....

 پیشی چی میخوره؟"گوش"(گوشت).

یه رو کار جالبی کردی با اینکه با ناخنگیر آشنات نکردم،بهت گفتم:پریساجون

ببین چه قده ناخنات بلند شده برو ناخنگیر رو از جلوی تختت بیار....

بلند شدی بدو بدو رفتی تو اتاقت،و ناخنگیرت رو آوردی،کنارم نشستی و

دستت رو بهم دادی تا ناخنات رو کوتاه کنم واییییییییییییییییییی که ذوق مرگ

شدم .خیلی عزیزی نازنینم.

 مرتب شیر میخوای هنوز چشمت بهم می افته میگی"شی"(شیر).

شبا تا صبح،هر یک ساعت،بیدار میشی و شیر میخوری...

از روز چهارشنبه١١/١١/ ٩١هرروزساعت ٧صبح بیدار میشی و دستم رو محکم

میگیری و نمیزاری برم بانک.هر چی بهت میگم میخوام برم سرکار،از ته دل

میگی:"نههههههههههههههههههههههههههههههههه".

بمیرم برات جیگرم.

وقتی میخوام بیام پای نت،اینقده دستت رو به کلیدای لب تاب میزنی که

مجبورم رهاش کنم.....

عشقققققققققققققققم دوستت دارم.

بابایی عاشقتن.هر روز از خواب که بیدار میشن اول،واست سیب زمینی

خلال میکنن برای سرخ کردن.چون شما خیلیییییییییی خیلییییییییییییییی

دوست داری.

حتی بعضی روزها من میرم بانک،بابایی کنارت میمونن تا شما آروم بشی

آخه بابایی خیلی مهربونن نمیتونن شاهد گریه هات باشن.......

عاشششششششششششق هر دو تایی تونم

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا شکرت .هزاران بار شکررررررررررررررررررر.

بخاطر وجود این دو گل زیبای زندگیم شاکرتم.

خوابیدنشووووووووووووووووووو..................

تو دو ساعتی که حالت بهتره.خاله مریم واست ماکارونی آورده چون خیلی

دوست داری....

اولین بار که لوگوها رو سر هم کردی و به قول خودت"کیو کیو"(تفنگ)

به عروسکت شیشه میدی

میبوسسسسسسسسسسسسسسسمت نازنینم.