پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

عشق های پریساجونم

1390/10/16 16:06
802 بازدید
اشتراک گذاری

سلام،نازنینم دیروز بعداز ظهر شکم درد بودی جون تو که همیشه به پشت می خوابی

به پهلو شده بودی وپاهات رو توی شکم کوچولوت جمع می کردی وگریه گریه ........گریه

تا اینکه باباجون از بانک اومدن وتوی بغل بابایی آروم تر شدی .خاله فاطی جون هم با

شوهر شوخ طبعش اومدن دیدن تو کمی باهاشون بازی کردی قربونت بشم که خیلی

صبوری درد داشتی وپاهات رو می زدی تو شکمت ولی واسشون "حاقو"می گفتی.ابرو

کتابهای تقویت هوشت رو باهات کار می کنم و خیلی بهشون توجه می کنی.

کتاهای حسنی رو وقتی واست می خونم کلی ذوق می کنی و قتی عکسهاشو

می بینی.دختر کتاب خون من،فکرش رو نمی کردم که اینقدر نسبت به کتاب علاقه

نشون بدی .

تلویزیون رو حسابی دوست داری وقتی خیلی گریه میکنی چشمت که افتاد به تی وی

 آروم میشی وبا دقت بهش نگاه میکنی ولی من دوست ندارم این روش رو،واسه همین

تا متوجه میشم که حواست به تی وی شده یا خاموشش میکنم یا طوری میزارمت تا

نگاهش نکنی.

از توی آب بودن لذت می بری وقتی حمامت میکنن(مامان جون) صدات در نمیاد.وقتی

هم می خوام تعویضت کنم میبرمت واسه شستن ،خیلی کیف میکنی.

الان ساعت ٢ نیمه شبه داری دست وپا میزنی بعدأ میام........ 

میبوسمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)