پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

پریسای نازنینم

1390/10/16 15:53
663 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر دختر نازم،شب پنجشنبه جلسه قرآن خانوادگی منزل برگزار شد.قربونت برم که

ساعت ٤ونیم بعداز ظهر که شیر خوردی وخوابیدی دیگه بیدار نشدی اینطوری تونستم به

همه کارهام برسم ومراسم بخوبی برگزار شد و مهمونی هی میومدن توی اتاقت یه سری

می زدن که شاید بیدار شده باشی و بتونن باهات حرف بزنن وبازی کنن.

niniweblog.com

مخصوصأ ناهید دایی جان(دختر دایی خودم)،ولی بیدار نشدی همه تعجب کرده بودن آخه تو

که همیشه تا ساعت ١١،١٢ شب بیداری بودی،خلاصه وقتی مهمونها رفتن آوردمت توی حال

وبا کمک باباجون پوشکت رو عوض کردم ولی بازم بیدار نشدی وتا صبح ساعت ٦خوابیدی.خواب

ساعت ١١هم خاله رویاجون با پسر گل شون حمیدرضا،اومدن خونمون وخیلی خوشحال

شدیم.خاله رویاجون(دوست جونم)خیلی بهمون لطف میکنن و بیشتر روزها میان و ما رو

از تنهایی درمیارن.ما هم وقتی با اونا هستیم از اینکه در کنارشونیم لذت میبریم.niniweblog.com  

امروز هوا خیلی سرد شده از توی خونه نمیشه شما رو بیرون ببرم وبریم خونه آقابزرگت

طبق معمو ل تو خونه موندگار شدیمniniweblog.comو مامان جون زحمت کشیدن اومدن اینجا

وشما رو بردن حمام ،دستشون درد نکنهniniweblog.com

بعدش رفتم شما رو آوردم و با کمک بابایی لباسات رو تنت کردیم ،کمی شیر خوردی و

الان هم خوابی ،فکر میکنم خواب می بینی چون مدام یه گریه کوچولو میکنی و دوباره

می خوابی ایشاله خوابهای خوب ببینیniniweblog.com

میبوسممممممممممممممت.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

حسنا سادات
18 دی 90 14:38
سلام عزیزم
خدا دختر نازتو براتون حفظ کنه.
خوشحال میشم به حسنای منم سر بزنید.



سلام ممنونم،چشم حتمأاز طرف من حسناجون رو
ببوسین