پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

پریساگلی فوتبالیست و نقاش....

1392/2/18 20:08
960 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام پرنسس عزیزم.

از سه شنبه شب هفته گذشته تا حالا یه شب آروم و قرار نداشتی...

نمیدونم چت شده...ساعت 3نیمه شب بیدار میشی و ازم میخوای بریم

از اتاقت بیرون...یه خورده آب میخوری،هر چی بهت شیر میدم شاید خوابت

ببره فایده نداره تا ساعت 5صبح بیداری..رو پام میزارمت...رو شونم...بازم

ناآرومی...نمازم میخونم بعدش منم از شدت خستگی خوابم میبره...

ساعت 7 هم آماده باشم واسه محل کار...از دلم نمیادبابایی رو بیدار کنم .

با اینکه فقط 2ساعت،از شب رو میخوابم و یک ساعت و نیم،رو هم صبح

ولی اصلأ احساس خستگی ندارم حتی واسه یه بارم باهات تندی نمیکنم.

آخه عاشششششششششششششقتم عروسکم.

ظهر هم که میام نمی خوابی و منم بیدارمممممممممممم....شدیدأ دچار

کمبود خواب شدم....اما در کنار شما دخمل نازم که هستم و روی ماهت

رو میبینم و به چشمای کوچولوت نیگاه میکنم همه این بیدارخوابی ها و

خستگی ها از یادم و از تنم بیرون میره....

همین که چشمت به کسی میافته حتی عمو رضا(شوهر گل خاله فاطی)

محکم منو میگیری و زار زار گریههههههههههههههه.....

واقعأ دلم میگیره...

دیروز از بانک که اومدم داشتم بهت شیر میدادم که پرستارت به شوخی

گفت:"پریساجون منو اذیت میکنه دیگه از فردا نمیام"

یهو شروع کردی به گریه کردن اونقده گریه کردی که نفست بند اومده بود

کلی هم بالا آوردی...قربونت بشم که اینقده فهمیده ای....

                           شکلکهای جالب آروین

نسبت به وسایلمون حساس شدی ...

مثلأ اگه بابایی مهربونت،دوربین رو بردارن کلی مامان مامان میکنی یعنی

بده مامان...

دونه دونه،لباس ،کفش،کیف و...میگی مال کیه...کیف خاله مریم رو میبینی

ورش میداری میگی:"مر"(مریم)...

                             شکلکهای جالب آروین

همچنان شیر خودم رو بیشتر میخوری..هر شب قبل از خواب،با مسواک

 انگشتی واست میزنم..همین که میگم پریساجون،وقت مسواک زدنه،

سریع دراز میکشی و دهن نازت رو باز میکنی.بعدش خودت با مسواک

بزرگت مسواک میزنی به مسواک میگی:"بژی بژی"(ب با کسره)...

یه خورده بازیگوش شدی و کنجکاو...

دیروز با حمیدرضای خاله رویا (دوستم)،تو استخرت رو آب کردین و آب بازی

چه اتاقی واسه خودتون درست کردین...کلی شلوغ شده بود..

خونه خاله رویا با حمیدرضا در حال فوتبال بازی کردن فدات شم اینقده

خوشگل شوت میکنی...

بعد از فوتبال چیدن گلهای باغچه خونشون...

اینم اونایی که چیدی..

هر روز شیرین تر میشی و دوست داشتنی تر..

به کتابهای"می می نی"علاقه زیادی نشون میدی حتی موقع خوابیدن

ازم میخوای واست بخونم..خودت میری کتابشو میاری و میگی"می می"

 

چند روز پیش منو بردی اتاقت و در رو بستی.میخواستی،نقاشی رو دیوارت

رو بهم نشون بدی آخه وقتی در بازه که چیزی دیده نمیشه ..بعلهههههههه

خانمی واسم چه نقاشییییییی هم کشیده...

از پله های حیاط خونه خاله رویا بالا پایین میری..

حالا یه استراحت..

حالا نوبت گل تزئینی تو میز تی وی خونشون...

کرم ضد آفتاب حمیدرضا رو درآوردی و مالیدی به دست و صورتت..

خاله رویا ازت میخوان ژست بگیری..

مداد رنگه های حمیدرضا رو ورداشتی داری با تراش واسش سرشون میکنی..

هنوزم واسه حمام رفتنت نمیتونم از پسشم بیام طفلی بابایی،خودشون

زحمتش رو میکشن..فقط موقع سر شستنت میام آب میریزم رو سرت،بعد

میارمت بیرون..میترسم آب بره تو حلقت یا خدای نکرده از دستم بیافتی...

ساعت 6 رفتی حمام الانم خوابی..

میبوووووووووووسمت عزیزم.

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله ملی
18 اردیبهشت 92 23:45
سالم باشید
مامان عرشیا
19 اردیبهشت 92 8:46
ژست گرفتنش عشقه... والبته نقاشی روی دیوار!! احتمالا کلی هم ذوق کرده،خداروشکر عرشیا تا حالا به جون دیوار نیفتاده ولی تا دلتون بخواد جزوه های من خط خطیه
سیب سرخ کوچولو
23 اردیبهشت 92 12:08
عافییت باشه گیلاس خوشمزه ی خالهخدا حفظت کنه عزیز دلم