پریساجونم تولد حضرت مهدی مبارک

سلام فرشته کوچولوی من.

دیروز نیمه شعبان،تولد حضرت مهدی بود...

                        عیدت مبارک عزیزم

ایشاله در پناه حضرت مهدی صحیح و سالم و سلامت باشی...

دیروز کلی با هم دعای فرج خوندیم...من میخوندم شما هم

دستای کوچولوت رو میبردی بالا و تا آخر دعا دستات به سوی

آسمون بلند بود...

تو فرستادن صلوات،همراهیم میکردی...

من:الهم صل علی....شما:ممد(محمد)....من:و آل...شما:ممد

خدا ازت قبول کنه عزیزم...

دیشب خیلی خوابم میومد واسه همین،نوشتن رو موکول

کردم به امروز..

خیلییییییییییییی خیلییییییییییییییییییییییی شیرین شدی..

کارهای قشنگ و بامزت و بیان کلمات کامل و شکسته و .....

بعدأ میام واست میگم...

چند روز پیش من و بابایی با خاله معصومه (خاله خودم)شما

و نوشین جون رو بردیم پارک کودک...

شما و بابایی گلت...

شما و نوشین جون...

از سرسره میترسی..خاله معصومه،دست نوشین رو گرفته،

منم دست تو رو ...نوشین جون برعکس تو خیلی سرسره

دوست داره..

بابایی از بالا میزارنت تا بیای پایین اما میترسی با اینکه پایین

 سرسره ایستادم...

یه بار میشینی یه بار هم میچرخونین....اینه دیگههههههه...

خاله معصومه سعی میکنه نوشین جون رو نیگه داره تا بشینه..

ازم خواستی بزارمت توی تختت و کتابت هم دستت باشه..

مراحل کتاب خوندنت...

خونه خاله فاطی..با لباس تو خونه رفتیم اونجا که بعدأ لباستو

عوض کنم اما نشد....از بس که دیر شده بود خاله مریم جون

اومد بردت....

یه صعود موفقیت آمیز با کمک من تا رسیدی دم در حال...

تا در رو باز کردم سریع خودت رو رسوندی جلوی میز آخه توپ

دیده بودی....

کم کم کارات داره شروع میشه از میز تی وی شروع کردی با

ریختن وسایلش بیرون...فدات شم زود هم جمع و جور میکنی

و از اینکه دخمل مرتبی هستی شک ندارم...

با پرهام جون بازی نمیکنی فقط میگی"بی بی"(baby)

بعد از اومدن از خونه خاله فاطی جون حالا داری تلاش میکنی

کفشات رو در بیاری..مراحل کفش درآوردن خانمی من...

تو حیاط خونمون داری خاک بازی میکنی..

چون هوا فوق العاده گرم بود به هزار بهونه،آوردمت توخونه و خودم

تو آشپزخونه مشغول شدم..وقتی اومدم بیرون دیدم شما و بابایی

برنج بازی میکنین..مگه برنجم شد وسیله بازی؟

اونم برنج ایرانیییییییییییییی

اینجا کلاه تولد تولد سرت کردی و می چرخی و نای نای میکنی...

قبل از رفتن به امامزاده، شب نیمه شعبان،من و شما ساعت

حدود9شب رفتیم...

میبووووووووووووووووسمت فراوااااااااااااااااااااااااااان.