عکس تا پایان 93.02.03
سلام آلوچه من..
چند عکس از روزهای قبل..
93/01/23.خونه دایی حسن آقا(دایی بابایی)میخوای تی وی رو خاموش کنی..
خودتم خندت میاد...
از اونجا با دایی حسن اقا رفتیم خونه آقاجان،بابت تبریک روز دندانپزشک به عموحمید...
93/02/03خونه دایی محمود(دایی خودم)..جلسه قرآن خونوادگی..
با خمیر بازیت مثلا ماهی درست کردی...قربونت برم عزیزم..
93.01.29کلییییی اتاقت رو تمیز کردم و مرتب...هنوز 5دقیقه نشد که دیدم به این روزش
انداختی..همه کتاباتو آوردی بیرون...
بردمت پارک پشت باغ گلشن..
93.02.01جدیدا گل میچینی بعد میاری به من و بابایی میدی میگی:بفرمایین،واسه شما
چیدم...حتما حتما باید دو تا بچینی..تو خونمونی
یه شب دیگه بازم همونجا...
بعداز بازی هم،وقتی اوردمت توماشین،ازم درخواست بستنی چوبی (کیم)کردی...
داری میگی:یه بستنی چوبی اینقدیییییییی..
دوستت دارم همیشههههههههههه همیشههههههههههه....