100مین روز زندگی پریسای من
سلام نانازم،١٠٠روز در کنار تو بودن یعنی یه دنیا عشق،یعنی لحظات فراموش نشدنی
یعنی دقیقه دقیقه خاطره یعنی.... فدات بشم روز به روز شیرین تر و تودلبرو تر میشی .
یه دو سه روزی خونه نبودم و نتونستم بیام برات بنویسم.در این مدت خاله رویاجون با
همسر عزیزشون وپسر گلشون بهمون سر زدن وکلی با عمو اسی و خاله و حمیدرضا
بازی کردی.
دیشب سعید جون پسرخاله گلت واسه اولین بار بغلت کرد اولین باری بود که بچه بغل
می گرفت.خیلی خنده داره با اینکه ٢٦سالشه ولی از بغل کردن بچه میترسه میگه نکنه
از دستم بیفته .ذوق کرده بود بخاطر این کارش هی به من می گفت خاله جان ببین من
پریسا رو بغل گرفتم منم می گفتم خجالت بکش با اون هیکل گندت میترسی بچه بغل
بگیری وبهش می خندیدم.
عزیزم عاشق تی وی هستی اینم چندتا عکس توی بغل بابایی در حالی که داری تی وی
نگاه می کنی هر چند سریع از اون حالت بیرونت میارم:
اینجا خمیازه میکشی وخوابت میومد:
اینم روی شونه خودم بودی
میبوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسمت.