پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

چهارشنبه سوری پریساجون

1390/12/24 12:34
731 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک نازم،توی این چند روزه کمی دندونم درد گرفته بود

بالاخره طاقت نیاوردم و ساعت 10 شب به اتفاق بابایی رفتیم مطب عمو حمید

خوشبختانه آخر کارشون بود و خلوت بودن ،شما رو هم گذاشتم پیش مامان جونت و خاله مریم

نتیجه اینکه عموحمید گفتن لثم تحلیل رفته وریشه دندون اذیت میکنه،دلیلشم درست مسواک

نزدنم .سعی کن درست مسواک بزنی تا مثل مامانی نشی ،گل دخترم.

                      

یه شب رفتیم خونه آقابزرگ و مامان بزرگت(پدر مادر بابایی)،نمیدونم چت شد که حسابی گریه

می کردی تا اینکه گذاشتیمت توی پتو و یه کم خوابت برد.فدات شم اینا دیگه چه دردیه که میاد

سراغت؟الهی دردت بخوره به جونم.

                                           Valentine heart lock

مرتب نیگاه به دستات میکنی بعد دو تا دستت رو توی هم میذای،میخوای ادای خاله مریم جون

رو در بیاری که دوتا دستش توی هم میذاره و واست بشکن میزنه ،قربونت برررررررررررررررم من.

                                           

انگشت پات رو میگیری می خوای بخوریش امام نمیتونی تا نزدیک دهنت میاری ولی به دهنت

نمیرسه.وایییییییییییییی که خیلی خوردنی شدنی دخمل نانازم.

                                         

حرود یه ماه پیش وقتی شیرت میدادم واسه اینکه تی وی نبینی گوشه بالشتت رو آوردم بالا

از همون موقع(حالا که دیگه مدام و همیشه)وقتی بهت شیر میدم خودت اول گوشه بالشتت رو

میاری بالا بعد شیرت رو میخوری و کاملأ گوشه بالشت رو میذاری روی گوشت .عکسش رو بعدأ

میذارم چون الان شارژ دوربین تموم شده.یکی با موبایل گرفتم فعلأ می ذارم

 

دیشب تازه آماده می شدیم که بریم بیرون مراسم چهارشنبه سوری که شما خوابت برد ولی

چاره ای نبود مامان جون و خاله فاطی جون هم منزل ما بودن و برنامه ریزی کرده بودیم با خاله

ملیحه (خاله خودم) و....بیریم مراسم واسه همین تو خواب لباس تنت کردم و هنوز بغلت نکرده

بودم که بیدار شدی خلاصه دلم بگه واست که رفتیم لب جوی،چه ترافیکی بود. اینجا که اصلأ

ترافیک معنی نداره و حتی توی شهرمون چراغ قرمز نداریم،پلیس نمیذاشت ماشین ها جلو برن

و اکثرأ برمی گشتن.از ماشین پیاده شدیم کلی ذوق کردی با دیدن این همه ماشین .....

خاله ملیحه آتیش روشن کرده بودن و ما هم رفتیم پیش اونا.اما شما بهونه خواب گرفتی و من

و شما توی ماشین نشستیم تو شیر خوردی منم به آتیش ها نیگاه می کردم خلاصه خیلی

خوش گذشتشکلکهای جالب و متنوع آروین

میبووووووووووووووووووووووسمت.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامي نسيم ( مامان ملودي )
24 اسفند 90 12:43
من واسه ني ني هاتون تقويم 15 صفحه اي طراحي ميكنم . وقتي كه سفارش بديد و پول و واريز كنيد كمتر از 24 ساعت فيلش و براتون ميفرستم . هزينه فقط 5000 تومان در قطع A5. شما بايد 13 تا عكس از بچه هاتون و به ايميلم بفرستيد . خبرم كنيد . ايميلم : NGHODSI82@YAHOO.COM اگرم خواستيد نمونه كار و ببينيد ميتونيد بريد وبلاگ دخترم .
نانازیا
24 اسفند 90 14:44
سلام ازتون دعوت می کنیم شما هم کوچولوتون رو در قرعه کشی افتتاحیه سایت نانازیا شرکت بدین. آرزوی سلامتی و شادابی برای خودتون و کوچولوتون داریم نانازیا ، شهر اینترنتی بچه ها www.nanazia.ir
نسترن
24 اسفند 90 17:07
مرجان جونم دندونت اروم شد؟
الهی بگردم دخترم چهارشنبه سوری دوست داره ببین سال دیگه واست چه اتیشی بسوزونه


آره خیلی بهتره از موقعی که بردارشوهرم واسم خمیردندون داد آروم تر شدم.مرسی عزیزم از احوالپرسیت..از این مامان و بابای آتیش بپاکن ،چه انتظاری از پریسا............
یگانه
10 خرداد 91 17:50
بسیا زیبا بود


ممنونم