پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

اولین مسافرت عروسکم

1391/1/23 7:24
3,056 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم،روز 12/1/91 ساعت 9صبح حرکت کردیم طرف مشهد.

در طول جاده دخمل گلی بودی و با این که واسه بار اول توی صندلی خودت مینشوندمت

خیلی راحت قبول کردی بدون هیچگونه اذیتی.

                            

روز سیزده رو رفتیم حرم آقا امام رضا،زیارتت قبول باشه عزیزم.

روز 14ساعت 4 بعداز ظهر پرواز کردیم طرف جزیزه زیبای کیش،توی هواپیما اونقده ذوق کرده بودی

که با ادای صداهای گوناگون و البته بلند،تقریبأ اکثر مسافرا ساکت شده بودن،بابایی هم کم نیاوردن

بهشون گفتن:ببخشید دختر ما هواپیما ندیده ست.کلی همگی خندیدیم.خوب راست میگفتن دیگه.

توی فرودگاه موقع بازرسی یه نی نی 8ماهه شروع به گریه کرد شما هم وقتی اون رو دیدی باهاش

هم صداشدی با این که پشت سرمون چند تا مسافر تهرانی بودن و از اول داشتن بادت میزدن تا گرما

نخوری اما..........

                               

توی کیش هم همه رو شیفته خودت کرده بودی از خدمات هتل گرفته تا بچه های پذیرش و مهمونای

هتل.هر کدوم میدیدنت یا میومدن باهات بازی یا لپت رو می کشیدن یا ...

روزی که رفتیم پارک دلفینها،توی باغ پرندگانش کلی ازت عکس گرفتن.وقتی پرنده ها رو می دیدی

با تعجب نگاشون می کردی.بعد از برنامه سیرک که حسابی توی بغل باباجونت گریه کرده بودی

توی نمازخونه همونجا خوابت برد.آخه بابایی تو رو بردن بیرون بخاطر سر و صدای زیاد و واسه اینکه

من بتونم تا آخر برنامه باشم نیومدن دنبالم و به هر سختی که بود نگهت داشتن.

خیلی خیلی خوش گذشت اولین سفری بود که با شما دخمل نازنینم داشتیم و یه تجربه بسیار

عالی واسه ما.

                                 

روز 17 ساعت 1پروازیدیم سوی مشهد. توی فرودگاه مسافرای پشت سرم دو تا جوون و یه خانم

بودن مدام سر به سرت میذاشتن و باهات حرف میزدن.یه خانمی هم از بابایی خواستن که اگه

اشکال نداره عروسکتون رو بدین ما و...توی هواپیما مهماندارا رو هم  بیکار نذاشتی و میومدن

باهات مشغول بازی و حرف زدن.

             

چند تا عکس از ایام عید و مسافرت پریساجوووووووونم:

اینجا توی رستوران با دختر خانمهای گل همسایمون،که البته مامانشون با خاله مریم جونت،جاری

میشن و عموجون شوهر خاله مریم و مهمتر از همه پسر گلشون سینای دوست داشتی .

در طول مسیر

رسیدیم مشهد

توی هواپیما

توی رستورانی در کیش

ورودی هتلمون،هتل تماشا

باغ پرندگان،توی بغل باباجونت یا همون بابایی خودمون

در راه رفتن به سیرک

توی نمازخونه،قربونت بشم که جدیدأ پای کوچولوت رو میگیری و میخوابی

کنار ساحل زیبای کیش

توی ماشین ،برنامه گشت جزیره،بابا نمیوفتی هوات رو دارم همچین کنار شیشه رو گرفتی ول نمیکنی

شهر حریره

سواحل اطراف کشتی یونانی با یه نسیم ملایم و سرد

قربون اون موهای فشنت بشم .یه خانم و آقا ازمون خواستن یه لباس دیگه هم تنت کنیم

تا سردت نشه اما شما حسابی داشتی ذوق می زدی از بس که از گرما بدت میاد.

 

مرکز خرید پدیده شاندیز

توی بغل یکی از مسافرا در فرودگاه کیش

در حال صحبت کردن با باباجونت

حرف واسه گفتن زیاد دارم اما سرما خوردم حالم زیاد خوب نیست ایشاله توی پست تای بعدی

چند شب پیش واست این مطالب رو نوشتم اما متأسفانه بعد از تموم شدن کارم اینترنت دچار

مشکل شد و همه مطالبم پاک شدن .

میبوسسسسسسسسسسسسمت عزیزم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نگار
23 فروردین 91 12:25
سلام امیدوارم سفر بهتون خوش گذشته باشه


جای شما خالی خیلی خوب بود.
نسترن
23 فروردین 91 16:50
چه عکسای قشنگی جونم که دخمل چقدر بزرگ شده چقدر هم خانمه مامانی از طرف من یک بوس گنده کن هزار ماشالله


مرسی عزیزم
الهام مامان یاسمین
24 فروردین 91 3:36
پس بگو خانمی چرا این چند وقت ازش خبری نبوده رفته گشت و گذار، به به .
امیدوارم مسافرت حسابی بهتون خوش گذشته باشه
پریسا جونم زیارتت قبول باشه


جای شما خالی.بعداز دوسال مسافرت حسابی خوش گذشت.