پریسای مهربونم
سلام مهربون مامان،حسابی گرفتارم.از صبح تا ظهر بانک،از
ظهر تا عصر خواب،از عصر تا شب دیدنااااااااا.غذا درست کنم واسه شما.
هر روز دو نوع غذا......
دیشب رفتیم خونه رهاجون،که با مامان و باباش همکاریم .مامانش توی بانک صادرات و باباییش
توی بانک توسعه تعاون.کیان جون و مامان و باباش هم بودن،که مامانی اونم با مامان رهاجون
یه جا کار میکنن.
از اول که رفتیم اونجا شما شیرخوردی و خوابیدی.بعدش که بیدار شدی خیلی خانم بودی و
با خودت بازی کردی.
قبل از رفتن به خونه رها ،بعداز ظهر رفتیم خونه دختر خاله گلم ،مریم جون.
توی باغ نشستیم و آش خوردیم.همه فامیلا که توی جلسه قرآن خونوادگی هستن دور هم
جمع شده بودیم و حسابی خوش گذروندیم.
اینم عکس شما دخمل نازم با رها جون
خوب عزیزم الان ساعت 8ونیم بعداز ظهر شنبه 16/2/91دیگه نمیذاری چیزی بنویسم
فدات شم الهیییییییییییییییییییییییییی
میبووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووسمت عشقمممممممممممم.