پریساجون دختر ناناز مامان و بابا
سلام مهربون من.
از کارای جدیت بگم که همه خونه رو سینه خیز می کنی.
بیشتر از ١٠دقیقه کنار دیوار یا ستون یا تکیه به پشتی ،بدون کمک،ایستاده
خودت رو نگه می داری.یا لبه کاناپه رو میگیری تا آخرش قدم ور میداری.
خیلی شیرینی عزیزم.
از امروز در ٢٦٢روزگیت،پرستارت رو عوض کردم و میبرمت خونه خاله کباری،
چون اسمشون سخته،با فامیلی شوهرشون صداشون می زنیم.
جمعه ٩/٤/٩١با خونواده خاله مریم جونت،رفتیم روستایی ییلاقی خور.
یه درخت توت خیلی خوشگل دیدیم با توتهای خیلی خوشرنگ.
عموجون(شوهر خاله مریم)با یکی از دونه های توت صورتت رو رنگی کردن.
بعدش رفتیم همون باغ همیشگی(مربوط به عمه همکار بابایی).
به گوسفنداشون هم غذا دادی،با کمک خاله مریم.
اینم لبخند رضایت از سیر کردن گوسفندااا
قربون اون صورت رنگ کردت بشم
تو بغل سعید جون(پسرخاله)پسر ارشد خاله مریم جون
دیروز عصر تو خونه خاله مریم جون،توی تشت آب،با اون پر گلهایی که عموجون
ریختن رو سرت
میبوسمت عزیزیمیییییییییییییییییییییییی.