پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

سفر 9روزه پریساجون به شمال کشور و رویت 6مین دندون

1391/7/5 14:20
570 بازدید
اشتراک گذاری

              

سلام هستی من.

روز ١٧/٦/٩١ به اتفاق خاله مریم جون و مامان جون راهی شمال شدیم.

اگه دیر اومدم واسه گذاشتن این پست، به خاطر تب و سرماخوردگی و از

طرفی،بیرون اومدن دونه های قرمز،روی صورت و بدنت هستش.

سخت گرفتار مریضیت شدم و چون شب و روز بیدار بودم از شدت خستگی

توان اومدن به اینجا رو نداشتم.

         

خلاصه اینکه رفتیم لاهیجان،خونه آقا بیژن(شوهر دخترعمه بابایی)،خونه

در اختیارخودمون بود و آقا بیژن،خونه باباشون بودن.ممنون ازشون،چون خیلی

واسمون زحمت کشیدن.

خونه رو تازه خریده بودن،ایشاله مبارکشون باشه.خونه خوب و بزرگی بود.

قرار شده واست ماهی تازه بیارن.مرسیییییییییییی.

       شکلکهای جالب و متنوع آروین

هر روز صبح،از خونه میزدیم بیرون،شهرهای اطراف و جاهای دیدنیش رو

میرفتیم و شب بر میگشتیم لاهیجان.حسابی خوش گذشت.

همون روز اول ششمین مروارید سفیدت از صدفش بیرون اومد.

الان دو تا دندون پایین داری و ٤دندون پیشت ،از بالا خودنمایی میکنن.

             

سه روز بعد راه افتادیم طرف تهران،ساعت ٣بعدازظهر اونجا رسیدیم.

رفتیم خونه عموحمید.عمه جونت و شوهر و پسرگلشون،عارف جون اونجا بودن.

از دیدنشون خیلی خوشحال شدیم.

شب رفتیم خونه مرجان خاله جان(دخترخاله خودم)،چون قرار بود صبحش بره

مطبش،خواستیم بیشتر ببینیمش و صبح بریم طرف بجنورد و مشهد.

خاله مریم و مامان جون هم اونجا بودن.شب که خوابیدیم احساس کردم

یه مشکلی داری که فقط شیر میخوری و اصلأ نمیخوابی.تا وقتی شیرت

برقرار بود آروم بودی همین که یه لحظه خوابم میبرد شروع به گریه و ناله

میکردی.خاله مهین(خاله خودم)با دیدن حرکات شما نتونستن بخوابن و

گذاشتیم به حساب اینکه شاید محیطتت عوض شده اینجوری شدی.

خلاصه صبح من و خاله مریم جون رفتیم خرید به آدرسی که مرجان جون

بهمون داده بود.

دستش درد نکنه عجب جایی بود.جنس عالی مارکدار با قیمت خیلی مناسب.

وقتی برگشتیم خونه ،کمی بیحال بودی و خاله مهین،بهت استامینوفن

بهت دادن.بله دیگه تب داشتی و سرماخورده بودی.اینم علت نخوابیدنت.

در نتیجه مجبور شدیم تهران بمونیم و قید ادامه سفر رو بزنیم.

              

هرچند که با خاله رویا(دوست جونم)در بجنورد ،خونه خواهرشون،عفت

خانوم قرار داشتیم اما برنامه هامون بهم ریخت و ما شرمنده عفت خانوم

و همسرش شدیم.

           

مرجان جون واسمون،مخصوصأ واسه شما سنگ تموم گذاشت.تا موقعی

که تو خونش بودیم ما رو حتی یه دقیقه تنها نمیذاشت و زمانی که ما

بیرون میرفتیم اونم میرفت مطبش.از منشیش خواسته بود تایم بیماراش

رو طوری تنظیم کنه که ما تنها نباشیم.عجب میزبان خوبیییییییییی.

داروهات رو مرتب بهت میدادیم.

مرجان جون هم صبحونه و نهار و شام رو واسه شما جداگانه درست

می کرد .چه قده هم خوشمزه.

بهت یاد داده بود چه طوری خودت غداهات رو بدون کمک بخوری.

هر موقع که میرفتم واسه شستنت،تا در رو باز می کردم بیام بیرون

می دیدم حوله بدست،اومده تحویلت بگیره.خودش هم پوشکت میکرد.

نهایتأ خیلی خیلی بهمون خوش گذشت.

فکر کنم واسه همین دوست نداشتیم از خونش بیرون بیاییم.چشمک

ازش خیلی ممنونم و شرمندش بابت همه زحماتش.

خیلی زود حالت بهتر شد.خدارو شکر.

          

پارکی در نایین،خاله مریم جون بردت ماشین سواری.

امامزاده سیدجعفر در شمال

سیاهکل

 

 کنار عموجون(شوهر خاله مریم)در حال اب بازی کردنین.

 اینم دوستت یه آقا پسر خوشگل به نام ایلیا.موهاشووووووو.چون نمیذاشت ازش عکس بگیرم

از فاصله ١٠٠متری این عکس رو ازش گرفتم.

 کنار دریا.ساحل لنگرود.توی صندوق عقب ماشینمون.

 توی جاده به طرف سیاهکل.شما و بابایی

در بالاترین منطقه ماسوله.

عموجون گذاشتنت روی باربند ماشین.

قربون اون خنده هات........ماسوله.

 عاشق این عکستونم.حس شما و بابایی خیلی زیباست.

اینم یه منظره زیبا....ماسوله

چشم انداز زیبایی که از توی تله کابین رامسر گرفتم

سه تا بچه که باهاشون عکس گرفتی

توی تله کابین رامسر

شما و پارساجون(پسر دوست داشتنی مرجان جون)

مدام کنترل تی وی دستت بود و میگرفتی کنار گوشت و "الو" میکردی

از بس سربه سر پارساجون میذاشتی ازت فرار کرد.تنها شدی.

بازم از مرجان جون تشکر میکنم.همین که ما رو تنها نذاشت و از شما

خیلی خوب نگهداری میکرد تا ما با خیال راحت بیرون بریم ازش ممنونم.

با توجه به اینکه اونا اصلأ تو خونه نمیشینن و بیشتر تفریح میرن.

تقدیم به مرجان جون

میبوووووووووسمت عزیزم.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نایسل
5 مهر 91 1:38
چه خانوم خوب و مهربونی ... خدا خیرش بده ... فدات شه خاله چقدر عکساتت خوشگلننننننن حالت بهتره؟؟؟؟ مریضی ات خوب شد
نایسل
5 مهر 91 20:55
عزیز دلم نظرای من کو
نایسل
5 مهر 91 20:56
چقدر اون دخملی موهاش خوشمله
نایسل
5 مهر 91 20:56
عکسا درست شد گلم
مامان نگار
5 مهر 91 23:45
همیشه به سفر خوشحالم که بهتون خوش گذشته فقط حیف که پریسا جون مریض شد هیچی بدتر از این نیست که بچه ها توی سفر مریض بشن امیدوارم که حالش خوب شده باشه
مامان عرشیا
8 مهر 91 15:03
عکسای شمال فوق العاده بود... مخصوصا واسه ما که توی دل کویریم