پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

تولد امام رضا و شعر خوندن و قدم برداشتن پریساگلی من

1391/7/7 13:19
540 بازدید
اشتراک گذاری

                                 

سلام جیگرم.

امروز تولد آقا امام رضا رو بهت تبریک میگم عزیزم.

یه چند تا از کارای قشنگت،رو بخاطر بیماریت که نمیتونستم بیام آپ کنم

جا مونده بود.شیرین کاریایی که تا به امروز میکنی.

بعضیاشو تو پستای قبلی گفتم اما بازم.......

 ني ني شكلكني ني شكلك

قلبوقتی تشنه میشی،میگی:"آپ"قلب

قلبهر جا هم بطری یا کلمن ببینی یا کنار حوض آب باشی یا جوی آب

بازم "آپ"رو تکرار میکنی.قلب

قلبتلفن زنگ بخوره یا موبایل،دستت رو میذاری رو گوشت،میگی:"الو"قلب

قلبوقتی بهت میگیم:پریساجون،"الو"کجاست؟چه تلفن،چه موبایل،نیگاهش

میکنی اگه بهش نزدیک باشی ور میداریش.قلب

قلبمن:پریساجونم"هاپو"میگه چی؟....شما:"هاپ"قلب

قلبمن:پریسا کجاست؟کو پریسای من؟...شما،با دو تا دستت میزنی

به سینت یا روی پات میزنی و میخندی.قلب

قلبمن:"ببعی "میگههه......شما:"بع بع"...من:"دنبه" داره....شما:"نه نه"قلب

قلبمن:"بینی" مامانی کو؟..دست اشارت رو میزاری رو نوک بینیم.قلب

قلبمن:"چشمام کو؟..دستت رو میزاری رو دو تا چشمم.قلب

قلباکثر افراد فامیل و دوستان رو میشناسی و اسم هر کدوم رو میاریم نگاهت

میره به طرف همون نفر.قلب

قلبمن :پریساجون "موش "شو...دهن خوشگلت رو جمع میکنی و چشات

رو به هم میزنی.قلب

قلبپریساجون "نای نای"کن...بلافاصله شروع به "نای نای"کردن میکنی.قلب

قلبوقتی چشمت به خوردنی میفته یا اگه لباس نویی تنت کنم میگی:"به به".

روز ٢٦/٦/٩١از مسافرت که برمیگشتیم توی یزد تا بابایی واسه نهار چیزی

بخرن بردمت تو یه کفش فروشی،واست کفش بخرم،وقتی پوشیدی ،پات

رو آوردی بالا گفتی:"به به".مغازه دار که یه جون بود با بابایی کلی خندیدن.

قربونت برم که خیلی عزیزی.قلب

قلببعد از اینکه هر کدوم از شیرینکاریات رو کردی..خودت واسه خودت

دست میزنی و از ما هم میخوای که واست دست بزنیم و کلی هم

میخندیییییییقلب  

 

روز جمعه ٢٤/٦/٩١ساعت ٥ونیم بعدازظهر خونه دخترخالم(مرجان جون)

واسه اولین بار ٣ قدم ورداشتی.الانم گاهی چند قدمی ور میداری.

دیشب با خاله رویا (دوست جونم)رفتیم امامزاده،شب تولد امام رضا(ع )

خیلی باصفا بود.

بعد از اونجا یه سر خونه آقابزرگت(بابای بابایی)،رفتیم.بعدشم رفتیم خور.

بعد از شام اومدیم خونمون.

استیکر حیوونات روی دیوار اتاقت رو خیلی دوست داری.حتی بعضی از اونا

رو میشناسی.مثل :ببعی،جوجه و..

اینجا هم من خواب بودم شما بیدار شدی و سیم لب تاب رو....

قربون اون موهای فشنت برم.که هر چی شونه میکنم بازم همینه هه هه ..

هرچند الان بیدار شدیچشمک

پریشب برده بودم محل بازی در پاسارگاد.دیگه دوست نداری بیای پایین.

دیشب که از روستای خور برگشتیم تو ماشین خوابت برد.

فدات شم سه روز تب شدید کردی بعدش ،دو روز هم همه جونت ریخت بیرون.

مخصوصأ صورت نازت.دل شکسته

میبوسسسسسسمت عزیزمییییی.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

نایسل
7 مهر 91 17:42
اوخی خاله چقدر صورتتت قرمز شده عسلمم مراقب خودت باش نازم
نایسل
7 مهر 91 17:42
خاله ملی
8 مهر 91 8:45
خوشحالم که بهتر شده و اینکه در کنار فامیل بهتون خوش گذشته
الناز مامان آوا
8 مهر 91 20:17
قربونت برم چقدر شما ناززززززززززززززي
مامان دینا
9 مهر 91 0:39
قربووووون نای نای کردنت عسلم عاشق خنده هاتم عکس اخری رو که خیلی دوست دارم
نایسل
14 مهر 91 10:48
مررسی فدات شممم
مامان نگار
15 مهر 91 10:37