درسوگ آقاجان(پدرشوهرعزیزم)
سلام عزیزم..
از عرش صدای ربنا می آید
فریاد خوش خدا خدا می آید
فریاد که درهای بهشت باز کنید
میهمان خدا پیش خدا می آید
در صبح 93.08.15 آقاجان بعد از تحمل چندین ماه بیماری،در بیمارستان..تهران،پیش خدا
رفتن و ما رو با یه دنیا غم تنها گذاشتن...غم دوری آقاجان واسه همگی ما سخته..خیلی
سخت...خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
وقتی عکس آقاجان رو شیشه پشت ماشینمون دیدی،کلی ذوق کردی،بهم گفتی:
"حالا فهمیدم،عکس آقاجان رو چرا اینجا زدین،چون میدونستین من دلم واسشون تنگ شده؟
خواستین هر وقت من عکسشون رو میبینم دلم وا شه؟؟؟"
فدات شم دخترک مهربونم... هرچند نمیدونی چه اتفاق بزرگ و غم انگیزی افتاده
دلتنگ آقاجانم حسابیییییییی...خدارحمتشون کنه...به هممون محبت می کردن خیلی خیلی
زیاد...همیشه مشتشون واست پر مغز پسته بود..تا میرفتیم خونشون یه کاسه پسته
می آوردن،پسته ها رو مغز میکردن و میدادن دستت...جاشون واقعا خالیه...
دوستت دارم گلم..