پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

سفر 3 روزه به مشهد

1393/9/18 19:47
498 بازدید
اشتراک گذاری

سلام همه وجودم...

دوشنبه شب ساعت 11شب من و شما و مامان جون و عموجون(شوهرخاله مریمت)با

قطار رفتیم مشهد...چون همیشه با ماشین خودمون میرفتیم سفر و این اولین مرتبه ای

بود که سوار قطار میشدی کلیییییییییی ذوق زده شده بودی...صبح ساعت 6ونیم رسیدیم

رفتیم خونه خاله فاطی جونت...خاله مریمت که سفری به تهران داشت با پرواز خودشو

رسونده بود مشهد...روز 5شنبه هم بابایی و سعیدجون(پسرخالت) به جمعمون اضافه شدن..

اما دلیل سفر:

یه دو ماهی میشد که تو خواب خیلی اذیت میشدی،دهان باز،خرخر...طوری که نمیتونستی

راحت بخوابی...تشخیص متخصص اینجا:احتمالا داشتن لوزه سوم بود که اونم ارثیه...

چند تا از بچه های طرف بابایی این مشکل رو دارنغمگین

خلاصه بردمت نزد دکتر سامی راد،یه سری آزمایش و عکس...

از نظر این دکتر ،شما 3 کیلو کم داشتی اما نمودار مرکز بهداشت 800گرمتعجب

همون روز بعد از 4 ساعت ناشتایی بردمت واسه آزمایش،ساعت 2 بعدازظهر...

وقتی خواستن  ازت آزمایش خون بگیرن گذاشتمت بغل خاله مریم و خودمم واست یه فیلم

از موبایلم گذاشتم تا حواست پرت شه اما در کمال ناباوری،بدون اینکه حتی کوچکترین

اخمی به ابرو بیاری،نگاهت به دستت بود و تا وقتی که کار اون خانوم تموم شد هیچی

نگفتی...با اینکه 3 نفر از کارکنان آزمایشگاه اومده بودن بالاسرت تا دستت رو تکون ندی

هر سه تاشون کلی ذوق کردن از اینکه اینقده آروم بودی بعدش واست چسب عروسکی

چسپوندن چون دخمل گلی بودیبوس

از اونجا هم رفتیم رادیولوژی واسه عکس،بازم خانوم بودی اما عکس دومی که باید دهانت

رو باز نگه میداشتی یه خورده همکاری نکردی...

روز بعد با عمورضا و خاله فاطی،عموجون و خاله مریم رفتیم پدیده شاندیز،واسه خرید..

که مبلغ 100 هزارتومن برنده شدمآرام

از دلقکهای اونجا میترسیدی و حاضر نبودی باهاشون عکس بگیری...

                

دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارررررررررررررررررررررررررررررررررررررم...

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)