پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

کوهنورد کوچولو

1393/11/18 0:15
808 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر ورزشکار من...

امروز جمعه 93.11.17 رفتیم تو جاده خور..یه کم خاک بازی کردی،دیدم خاک بازی واست

تکراری شد ازت خواستم از کوه بری بالا...اولش ترس داشتی و چون خاکش خیلی نرم

بود و پات تو خاکها فرو میرفت کمی استرس داشتی منم واسه اینکه ترس از کوه تو دلت

نمونه،بردمت یه کوهی که خاک و سنگ داشت و کلا سطح محکمتری داشت...

بازم ترس داشتی و نمیرفتی بالا و ازم میخواستی دستت رو بگیرم،اما کمکت نکردم فقط

بهت میگفتم:تو میتونی پریساجون،تو خیلی قوی هستی،مطمئن باش تو موفق میشی

من دستت رو نمیگیرم اما پشت سرت میام،برو برو که داری به قله میرسی.

بالاخره بدون کمک من تونستی بری بالای کوه و موفق شدی...کلیییییی ذوق کردم

آفرین به تو دختر شجاع..

هوا هم بهاری بهاری..البته یه خورده گرم بود...امسال که اصلا هوا خنک نشد بغیر از

چند شب...

بالای کوه یه کم باد بود اما نه خیلی سرد

از روی لباس و کفش پر از خاکت میشه فهمید چقدر خاک بازی کردی...یه جاهایی از

کوه که شیب تند داشت چون کمکت نمیکردم و لیز میخوردی مجبور شدی چهاردست وپا

کنی....چقدر هم ذوق کردی وقتی بالا رسیدی...بابایی رو صدا زدی و ایشون هم واست

دست زدن...البته بابایی با بقیه در حال والیبال بازی کردن بودنچشمک

دوستت دارم عاشقتم کوهنورد کوچولوی من...

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)