پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

سال نو مبارک عشقم..نوروز 1394

                            سلام گلم... وقتی لبخند میزنی، انگار تمام گلهای دنیا با هم باز می شوند   خوشبختی رنگین کمان لبخند توست! که... با هر ترنم باران شکل می گیرد! «فقط خوشحال باش » من اشک آسمان را در می آورم .                     چه مغرور میشوم وقتی کنار منی !! ...
10 فروردين 1394

اول اسفندماه 93

سلام عروسکم.. جمعه،اول اسفند رفتیم روستای خرو که درختانش غرق شکوفه بودن... یه چند ساعتی که تو خونه اونجا بودیم،خانم پسردایی محمدم و زندایی سمیه م با پسر گلشون،سپهرجون رفتین دور زدن و کلی هم عکس گرفته بودین.. طبیعت خرو.. اینجا خونه خرو هستش...هوا هم خیلی خنک شده بود.. عکسهایی که با سپهرجون و ..گرفته بودین... خانم پسرداییم...شما...سپهرکوچولو(پسرداییم)... دوستت دارم عزیزم.. ...
10 اسفند 1393

10مین سالگرد نامزدی...سفر به مشهد...سه تا جوجه رنگی...

سلام نفس مادر... روز 22 بهمن،دهمین سالگرد نامزدی من و بابایی گلت بود..اون روز مشهد بودیم و قرارمون بر این بود که جشن 40 ماهگی شما و 10مین سالگرد نامزدی ما خونه خاله فاطی جونت بگیریم...اما متاسفانه بخاطر کمبود وقت نتونستیم...ساعت 9 صبح،من و بابایی میرفتیم بیرون واسه خرید یه سری از وسایل خونه جدیدمون،مثل کلیدپریز..لوستر..و....واسه نهار میومدیم خونه خاله فاطی جون،ساعت 4 میرفتیم تا 10ونیم شب...وقتی میومدی از شدت خستگی خوابمون میبرد...صبح 22بهمن رسیدیم مشهد و 26 ام هم برگشتیم...سفر خوبی بود و بهت خیلی خوش گذشت...یه روز هم بابایی بردنت باغ وحش،آخه از قبلش خیلی اصرار داشتی واسه رفتن به اونج...
8 اسفند 1393

درگذرزمان

سلام گل قشنگ زندگیم... این عکسها دقیقا مربوط به یه روزه،بهمن 92 و بهمن 93 بهمن 92 بهمن 93 جلو باغ گلشن...پارسال در همین روز برف بود و امسال دوستت دارم عزیزم..   ...
21 بهمن 1393

کوهنورد کوچولو

سلام دختر ورزشکار من... امروز جمعه 93.11.17 رفتیم تو جاده خور..یه کم خاک بازی کردی،دیدم خاک بازی واست تکراری شد ازت خواستم از کوه بری بالا...اولش ترس داشتی و چون خاکش خیلی نرم بود و پات تو خاکها فرو میرفت کمی استرس داشتی منم واسه اینکه ترس از کوه تو دلت نمونه،بردمت یه کوهی که خاک و سنگ داشت و کلا سطح محکمتری داشت... بازم ترس داشتی و نمیرفتی بالا و ازم میخواستی دستت رو بگیرم،اما کمکت نکردم فقط بهت میگفتم:تو میتونی پریساجون،تو خیلی قوی هستی،مطمئن باش تو موفق میشی من دستت رو نمیگیرم اما پشت سرت میام،برو برو که داری به قله میرسی. بالاخره بدون کمک من تونستی بری بالای کوه و موفق شدی...کلییی...
18 بهمن 1393