سال 90 بهترین سال در دنیا
سلام عشق مامان،سال ٩٠ رو به پایانه و آخرین روزهای خودش رو سپری میکنه
قطعأ و مطمئنأ بهترین سالی بود که من و بابایی داشتیم اونم بخاطر وجود کوچولوی نازی که
خداوند مهربون بهمون عطا کرد.خدایاااااااااااااااااااااااااااشکرررررررررررررررررررت.
نمیدونم چطوری باید سپاسگزار خدای رحمان و رحیم باشیم.همین که فرزندی سالم بهمون داده
هزاران بار شکرش.اگه هر روز هزاران بار سر به سجده بذاریم و شکر کنیم بازم کمه.خدایا خودت
از دل بنده هات بهتر خبر داری ،ازت میخوام دخترمون رو واسمون سالم نگه ندار و کمکش کن تا
بتونه یکی از بهترین بنده هات باشه و همیشه ازش راضی باشی.
خداجون به من و باباییش کمک کن و ما رو لایق بدون تا بتونیم به بهترین نحو تربیتش کنیم و
ایشاله بزرگشه همون طور که خودت دوست داری.
٢٦/١١/٨٩ بود که متوجه شدم اومدی تو دل مامانی.اونقده من و بابایی ذوق زده شده بودیم
که باورمون نمیشد.وقتی اولین سونو رفتم دیگه حالی داشتیم که نگو.....
دارم مروری میکنم به خاطرات اون موقع ها...
دوران بارداری خیلی خوبی داشتم بدون کوچکترین مشکلی،هر روز سرکار ،سر ساعت و با شوق
و ذوق فراوون شروع به کار میکردم .هر روز که میگذشت بیشتر بهت وابسته میشدم و از اینکه به
روز دیدار شما عزیزم نزدیک میشدم بیشتر و بیشتر .....
خدا رو شکر ویار شدیدی نداشتم فقط نسبت به ماهی ،میگو و بلدرچین حسابی حساس شده
بودم.جالبه که قبلش از این سه تا غذا لذت می بردم ولی حالا....
توی اون دوران خداوکیلی رئیس شعبه،(آقای محمودی)،خیلی آقایی کردن،هیچ روزی رو باجه عصر
نرفتم.هر موقع میخواستم مرخصی برم یا اگه شلوغ می شدم با روی خوش برخورد می کردن.
آخر وقت که به همکارها اعلام میشد که عصر فلان ساعت بیان بانک،ایشون به من میگفت شما
نیا.ووووو.....خیلی موارد دیگه،راحتت کنم من شده بودم رئیس و ایشون ،بنده خدا،اطاعت به امر.
از همین جا ازشون خیلی خیلی تشکر میکنم و از خدای خودم می خوام فرزندای گلشون رو
واسشون حفظ کنه و سایه خودشون و همسر عزیزشون همیشه بالای سر بچه هاشون.
خدا باباجونت رو حفظشون کنه نذاشتن آب تو دلم تکون بخوره.از خونواده بابایی هم خیلی
ممنونم که مثل خونواده خودم میمونم.خواهرشوهر گلم که مثلش تو دنیا کمه،اینو جدی
میگم با این که همسن منه ولی خیلی خانمه.وقتی از حرف یکی از افراد خونوادشون حتی
مادرشوهر عزیزم ناراحت میشم به راحتی با ایشون درمیون میزارم میگم مامانت این حرف
رو زد من ناراحت شدم ،خیلی با روی خوش برخورد میکنه و حتی دلداریمم میده.خیلی
دوستش دارم.
بابایی دوستت دارمممممممممممممم.بهترین روز زندگیم دو روز بوده،یکی روز ازدواج من و بابایی
یکیم تولد شما نازنینم خدا تو رو واسون ببخشه.آمین.
سال نومي شود.زمين نفسي دوباره مي كشد.برگ ها به رنگ در مي آيند و گل ها لبخند مي زند و پرنده هاي خسته بر مي گردند و دراين رويش سبز دوباره...من...تو...ما...كجا ايستاده اييم.سهم ما چيست؟..نقش ما چيست؟...پيوند ما در دوباره شدن با كيست؟...زمين سلامت مي كنيم و ابرها درودتان باد و ...سال نو مبارك ...چون هميشه اميدوار وسال نومبارك...
به همه نی نی وبلاگیهای عزیز سال نو رو پیشاپیش از طرف خودم و پریساجون تبریک میگم.
امیدوارم سال خوب و خوشی داشته باشن.
میبوووووووووووووووووووووسمت.عاششششششششششششششششقتم.