اولین روز ورود به 8ماهگی پریساجونییییییی
سلام نازنینم،اولین روز ورود به ٨ ماهگیت،رفتیم امامزاده علی ،
ساعت ٨شب با مامان جون و خاله فاطی راه افتادیم و ساعت ١٠ شب رسیدیم اونجا.
اول رفتیم زیارت،عمه جون هم از قبل اونجا بودن و ما هم به جمع عمه جون و خونواده
همسرشون اضافه شدیم.شب خوبی رو داشتیم.
بابای عرشیاجون،نذر حلیم داشتن من هم نذر گوسفند.تصمیم گرفتیم گوسفند نذری ما
رو تو دیگ حلیم بندازن.
از کارای جدیدی که میکنی "بوووووبووووو".صدا درمیاری "ااااااااااااااههههههههههه"
از دیروز یه کم سرفه میزنی و موقع شیرخوردن،بینیت کیپه.
بردمت دار الشفاء پیش دخترعمه بابایی،معاینه ت کردن که خوشبختانه مشکل خاصی
نداشتی .
شب هم دعوت خاله ملیحه (دختر عمه بابایی) بودیم.رفتیم باغ رضوان،یه آش خیلی
خوشمزه هم درست کرده بودن که بعدش فهمیدیم به مناسبت تولد همسر گلشون
بوده.ایشاله ١٢٠ ساله شن.
شب شنبه هم سینا جون با مامان و باباش و مامان جون و باباجونش اومدن خونمون.
امشب هم رفتیم باغ مجنون،زنگ زدیم به خاله رویا (دوست جونم)و دو تا پیتزا سفارش
دادیم و شما هم کلی با حمیدرضاجون بازی کردی و محیط اونجا حسابی خوشت اومد
واسه اولین بار رفته بودیم باغ مجنون.
الان ساعت از ١٢ شب گذشته،شما لالایی،بابایی فیلم نیگاه میکنن.منم که پای لب تاب.
فشار کارم زیاد شده کمتر میتونم بیام واست بنویسم.
پاس شیرم رو هم ساعت ١٣وپانزده دقیقه میرم.
خیلی دوست دارم.عزیزمیییییییییییی.خیلی خوابم میاد تا بعد.
پریسای من توی حمام
اینجا با سیناجون
باغ مجنون
میبووووووووووووووووووسمت.