حمام رفتن پریساجونم
سلام عشقم،امروز صبخ مامان جونت اومدن خونمون وشما رو بردن حمام ،
نمی دونم چرا اینقده گریه می کنی قبلأ اینطوری نبودی ساکت و
آروم ولی امروز که خودت رو هلاک کردی از گریه ..وقتی آوردنت بیرون کمی
شیر خوردی ،خوابیدی ،منم لباساتو تنت کردم وموهای ناز ولطیفت رو شونه
زدم تا فرم زشتی بخودشون نگیرن وشما اذیت نشی
بعدش گذاشتمت توی تختت ،یه یکساعتی خوابیدی نفسم
نهار قرار بود بریم خونه آقابزرگت (بابای باباجونت )ولی بخاطر حمام رفتن شما
اونجا نرفتیم و منم کتلت درست کردم اما بابایی از بس ماکارونی دوست دارن
رفتن یه قابلمه ماکارونی از خونه آقابزرگ آوردن خیلی خوشمزه شده بود دست
عمه جون درد نکنه خیلی زحمت کشیده بودن.
امروز بعد از ظهر رفتیم خونه خاله مریم جونت و شام اونجا موندیم بعدش اومدیم
خونمون الان بابایی درس می خونن شما خوابی
منم پای لپ تاپ
عاشششششششششششقتم میبوسمت.
خونه خاله مریم جووووووووون