6ماهگی پریسای نازم
سلام خانمم ماشاله هزار ماشاله دیگه بزرگ شدی .
روز 20/1 واکسن 6 ماهگیت رو زدی.میخواستم تنها ببرمت اما خاله ملیحه جون (دخترعمه بابایی)
لطف کردن روز یه روز قبلش بهم زنگ زدن که فردا میام دنبالت تا پریساجون رو ببریم مرکز واسه واکسن
خیلی خوشحال شدم از اینکه یادشون بوده که شما واکسن داری و دیگه تنها نبودم مثل همیشه
زحمتام افتاد روی دوش خاله ملی جون.ظهر که باباجون از سر کار اومدن گفتن میخوام واسه واکسن
پریساجونم فردا خودمم بیام گفتم خاله ملیحش میان اما بابایی اصرار داشتن .....
بالاخره صبح 20 ام بابایی مرخصی ساعتی گرفتن اومدن دنبالمون و خاله ملیحه رفتن مرکز و اونجا
به هم دیگه رسیدیم و سه نفری رفتیم واسه واکسن خانمی.البته واسه خاله ملیحه جون که دخمل
نازشون سماجون رو اوردن بد نشد چون همسر عزیزشون پزشک مرکز بودن و یه دیدنی هم از همسر
گرامی کردن.سماجون که قربونش برم از همون اول رفت پیش باباییش.از شانس خوبش مرکز خلوت بود
و مریض کم داشتن.
دو تا واکسن رو دوتا پای نازت زدن ولی طبق معمول صبور بودی و همون موقع ساکت شدی.
همه چیزت هم عالی بود خدارو شکر . وزن:7کیلو و 300گرم..قد:70سانت..
از اونجا من و شما رفتیم خونه مامان جونت و همونجا مستقر شدیم تا دیشب که خاله مهین و خاله
ملیحه (خاله های مامی)از کربلا اومده بودن.
بعد از شام رفتیم لب جوی آب که به مناسبت روز دندانپزشک،جشنی رو واسه عمو حمید تدارک
دیده بودن ،البته عمو مهدی و زن عمو زینت شام همه رو دعوت کرده بودن .
عمو حمیدجونم روز دندانپزشک مبارک.
الان هم خوابی و دیگه منم باید به کارام برسم چند روز خونه نبودم امشب جلسه قرآن خونوادگی
قراره منزل ما باشه.
میبووووووووووووووووسمت گلم.