پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

4سالگی عشقم مبارک

  سلام عشقم... پرنسسم 4سالگیت مبارک. نفسم بخاطر شرایطی که واسه عموبیژن پبش اومده برات جشن نگرفتیم.. ان شاالله سر یه فرصت مناسب،حتما واست جشن میگیرم گلم.. دوستت دارم عزیزم ...
20 مهر 1394

بزودي ميام...

سلام نفس مادر.... اين يكي دو ماهه حسابي درگير بودم...ان شاالله بزودي ميام و واست مينويسم...خيلي خاطرات رو هم تلنبار شده....الان هم تو بانكم و خوشبختانه هنوز خلوته...اينترنت خونه هم تازه راه افتاده.. دوستت دارم جيگرم...
25 مرداد 1394

خرداد،ماهی که گذشت...

سلام نازنینم... بخاطر شلوغی کار،مخصوصا جمع و جور کردن وسایل واسه رفتن به منزل جدید،کمتر میتونم بیام اینجا عزیزدلم... فعلا یه سری عکس میزارم... 94.03.05 شما و رضاجون(پسرخالت) عاشق نوشتن و نقاشی هستی...معمولا جایی که میریم بساط نقاشی رو ورمیدارم 94.03.08 روز 7 خرداد،ساعت 12 و نیم با شما و بابایی رفتیم بیرجند،چون ساعت 4 من آزمون داشتم وقتی من رسوندین شما و بابا رفتین خونه همکارم که همسفر حج هم بودیم... بعد از ازمون اومدین دنبالم و با هم رفتیم خونشون...یه خونواده خیلی مهربون و خونگرم... با بهارجون،حسابی دمخور شده بودی و امیرحسین هوای شما رو ...
2 تير 1394

فقط عکس

سلام همه وجودم... تو این پست فقط تعدادی عکس واست میزارم... 94.01.24 خومه عمو هدایت(عمو بابایی) 94.02.23 هتل کوهستان بیرجند...مراسم تقدیر از بانوان نمونه استان 94.02.16 مراسم عقد همکارم آقای رستم زاده 94.02.17خونه خاله مریمت...سماور زغالی مون رو بردیم اونجا...زیر نم نم باون..بعدم بارون شدید...کلی زیر بارون خیس شدیم..چای خوردیم...کلی هک بهمون خوش گذشت شما و متین جون(پسر دخترخالم)..خیلی خوب با هم بازی میکنین.(عکس بالا) 94.02.20 تو حیاط خونمون...شما و بابایی در حال پخت ماهی رو آتیش.. شما و پویاجون...هردو دنبال توپ و آتیش...شما ...
27 ارديبهشت 1394