پریساخانوم ومسابقه نقاشی
سلام عروسک نازم...
اول خرداد واسه شام رفتیم خونه دوستم،ریحانه جون،شما و رضاکوچولو باهم نقاشی
کشیدین و بازی کردین..
اول ورودمون،رفتی سراغ میز...
شما و رضاکوچولو مشغول نقاشی کشیدن شدین..
صبح جمعه 2خرداد رفتم کوه...
دوست عزیزم،مریم جون،بیشتر مواقع زحمت کوله من با اونه...چون کمرم زود درد میگیره و
نمیخواد زود خسته شم کوله رو ازم میگیره تا من راحتتر باشم...ما از اول دبستان با هم
بودیم...خدارو شکر تو این همه سال،هیچ وقت دوستیمون کمرنگ نشده...
اینم یه عکس هنریسایه خودم...
موقع طلوع خورشید،در کنار و دل کوهها...وایییییییی چه باصفا و زیباست...تا حالا نمیدونستم،کوه اینهمه به آدم انرژی مثبت میده...چه حالی داره...به به به به ...
وقتی اومدم از خواب بیدار شده بودی و عموجون و خاله مریم برده بودنت خونشون...
93.03.05توحیاط خونمون داری با گلها حال میکنی....
دوستت دارم گلم...میبوووووسمت..