نوروز 91 و 160 روزگی پریسای عزیزم
سلام مهربونم،اولین نوروز و بهاری هستش که با هم هستیم.خدایا ممنونم .
اولین بهارت مبارک عشق مامان.واییییییییی که چه حالی داشت موقع سال تحویل کنار تو ..
من و بابایی فوق العاده خوشحال بودیم و چه لحظات زیبایی بود من..تو..و عزیزم بابایی...
پریسا هر رو نفرتون رو خیلی دوست دارم.امیدوارم بهار ١٢٠ سالگیت رو ......................
موقع سال تحویل قرار بود بریم امامزاده ،اما رضاجون (پسرخاله ت)پیشنهاد داد همه بریم خونه
مامان جون.
صبح ساعت ٨ با بابایی رفتیم اونجا.خاله فاطی جون و خاله مریم جونت هم اومدن و جمع
خانوادگیمون جمع شد.حدودأ ساعت یه ربع به ٩ سال تحویل شد.و اولین بهار در کنار تو بودن
رو جشن گرفتیم.
واسه عیدیت مامان جون بهت یه لنگ النگوی خوشگل دادن،خاله مریم جونت لباسهای خیلی
قشنگ و خاله فاطی جون هم یه انگشتر خیلی زیبا.بقیه عیدی ها نقدی بودن.دست همگی
درد نکنه.من و بابایی یه نیم ست واست گرفتیم به غیر از انگشترش ،طرح توت فرنگی،مبارکت
باشه عزیزم.
اولین نوروزت برابر با ١٦٠ روزگیت مباررررررررررررررررک.
بعد از سال تحویل رفتیم خونه مامان بزرگت .(مامان بابایی).
روز دوم عید دامادی پسرخاله بابایی بود که من و شما موندیم و بابایی تنها رفتن جون هوا سرد
شده بود مراسمشون بشرویه برگزار شد.
روز سوم عید عروسی سپیده دختر عموی بابایی توی دیهوک برگزار شد که من و شما با عمه
بابایی و دختر همه های گلشون(محبوبه و مریم)،رفتیم دیهوک.بابایی هم از بشرویه اومدن اونجا
کلی ذوق زده شدن وقتی ما رو اونجا دیدین.عموی باباجونت اصهان زندگی می کنن امام به خاطر
بعضی از فامیلهاشون مراسم دیهوک برگزار شد.آقا داماد که شوهر سپیده جون باشن یزد زندگی
میکنن و توی صدا و سیما مجری برنامه استانی هستن.خیلی خوش گذشتو
روز چهارم عید عقد دختر دایی ناهید(دختر دایی مامی)بود.
روز ششم عید هم دامادی پسر دایی محمد(مامی)،خیلی خوش گذشت.شما هم خیلی خانم
بودی .مرتب از بغل یکی،بغل یکی دیگه می رفتی.چیکار میکردم تمتم صورتت از لوازم آرایشی
پر شده بود هنوز تمیز میکردم یکی دیگه میومد ازم میگرفتت منم خجالت می کشیدم چیزی بگم.
خوب دیگه همه دوستت دارن عزیز بودن این دردسرها رئ هم داره قربووووووونت بشم من.
روز هشتم عید با مرجان خاله جان(دختر خاله مامی)و مامان جون ،خاله فاطی و خاله مریم رفتیم
سرزمین عجایب که تازه افتتاح شده خیلی زیبا و سنتی درست کردن همه دعوت ما شدن....
میز هفت سین خونه خودمون
توی بغل رضاجونی و خاله فاطی جونت انگشتر دستت میکنه.خاله مریم کمک میکنه دستت رو
نگه داری
سرزمین عجایب بغل عمو جون(شوهر خاله مریم جون)
خونه محمد دایی جان(پسر دایی مامی)جلسه خونوادگی منزل داماد برگزار شد٩/١/٩١
شما و نوشین جون خوابیدین
خوب عزیزم ایشاله همیشه سالم و سلامت باشی.الان ساعت ٢و ١٥دقیقه شبه و حسابی
خوابم میاد و تازه باید بیام بهت شیر بدم...
میبوووووووووووووسمت گلم.