پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

77روزگی پریساجون

1390/10/7 16:49
648 بازدید
اشتراک گذاری

سلام؛امروز ٧٧مین روز زندگی پربساجونمون هستش.اینقدر در کنار تو بودن لذتبخشه که نفهمیدیم کی

سپری شدفرشتهاینروزها که دیگه شیرین کاریهات ما رو حسابی به وجد میاره.یه چند روزه که صبح ها که

از خواب بیدار میشی با خودت حرف میزنی همون اصطلاحات "حاقو" و....چشمکمثل امروز صبح که با صدای

نازت از خواب پا شدم دلم میخواست قورتت بدم از بس که خوش اخلاقی ومنم که عاشق خوابم براحتی

استراحت میکنم.بابایی هم هر روز ساعت ٧صبح که میخوان برن بانک ،اول تو رو میبوسن بعد راهی کار

توی طول روز هم چندین بار زنگ میزنن تا حال تو جیگر رو بپرسن....

هر روز که بیدار میشی اول میبرمت دست وصورتت رو میشورم ،تعویض میشی،شیرت میدم،زنگ میزنم

خونه مامان جون با مامانجونت یه ٥،دقیقه ای حرف میزنی (بازم با همون الفاظ نوزادی).....

الانم که ساعت ٤ونیم بعداز ظهره واسه اولین بار خوابیدی ،آخه قبلا هم گفتم روز بیداریتشویق

هر چی فکر میکنم که وقتی ٦ماهه شدی انشاءله چطوری میخوام بذارمت برم سرکار یه استرس میاد

تو وجودماسترس(من و بابایی هر دو همکاریم باباجون تو بانک ملی،منم تو بانک کشاورزی)بعضی موقع ها

میگم کاش کارم رو رها کنم واستعفا بدم ولی کسی که از آینده خبر نداره فردا که بزرگ شدی خودت

شاکی نشی چرا اینکار رو کردم؟همش توی همین افکار بسر میبرممتفکر

باباجون که حرفی ندارن اما اطرافیان.......میدونی عشق بین من وبابایی خیلی بالاتر از اون چیزیه که

بخوای بهش فکر کنی واسه همینم هر طور که من راحت باشم بابای گلت همون رو میخوان یعنی راحتی

من،همیشه به باباجون احترام بذار و از صمیم قلب دوستش داشته باش.قلب

خوب دیگه داری بیدار میشی باید بیام بهت برسم بابایی هم باجه عصر داشتن ساعت ٤ رفتن بانک،من و

شما طبق معمول تنهاییم میبوسمت عزیزم بوسسسسسسسسسسسسسس.ماچ

                        niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان پریسا
8 دی 90 18:14
سلام. قدم نو رسیده مبارک. خوشحالم که با یه مامان پریسا ی دیگه آشنا شدم.
اگر بیاین پیشم خوشحال میشم.
برای پریسا جون.


سلام؛ممنونم.لطف کردین منم از آشنایی با شما خوشحالم
از طرف من کوچولوتون رو ببوسین.