پریسا جون در جشن تولد
سلام گل قشنگ زندگیم.
جواب آزمایشت رو گرفتم،متأسفانه،عفونت ادراری نشون داده بود.
عموجلال(پسرعمه بابایی)آزمایش کشت رو واست دادن تا ببینیم چی میشه.
احتمال میدن نمونه درست گرفته نشده باشه.ایشاله اینطوری باشه.
شب جمعه تولد ٧ سالگی ستایش جون(دختر پسردایی خودم)بود.
کلی از دیدن اتاق تزئین شدش ذوق کردی.کمی بهونه میگرفتی خوابت میومد.
در کل خیلی خوش گذشت.از کلاه تولد(کلأ از هر گونه کلاهی)بدت میومد و
اجازه نمیدی بزاریم رو سرت.....
از موقعی که پرستار جدیدت میاد خونه(خاله مرضی)اگه بیدار باشی نمیذاری
برم بانک ،٣روزه اینطوری شدی مقنعم رو میکشی و دستت رو میندازی
دور گردنم.مجبورم کمی دیرتر برم.
هنوز با این خانم اخت نشدی،هر روز عموجون(شوهر خاله مریم)میان میبرنت
آروم که شدی میارنت خونه.....هر روز شرمنده عموجون میشیم.ممنون عموجون.
دلم واست میسوزه خیلی اذیت میشی اما چیکار کنم از دست آدمای سنگدل...
اگه محل کارم بهت نزدیک بود نه من ،نه شما اینقده اذیت نمیشدی.
درخواست مرخصی بدون حقوق کردم اگه موافقت نشه و شما بخوای اینطوری
باشی و بهت فشار روحی وارد شه،تصمیم گرفتم از تو بانک بزنم بیرون تا موقعی
که تکلیفم روشن شه.این تصمیم رو من و بابایی گرفتیم و کاملأ مصمم هستم.
قربونت برم عاششششششششششقتم عزیز دلم.
امروز قرار بود باجه عصر باشم ساعت ١اومدم خونه کمی بهت شیر دادم و چون
پرستار باید میرفت و کسی نبود تا ساعت ٣ ازت نگهداری کنه با خودم بردمت
بانک.چاره نداشتم دیگههههههههههههههه.خودمم خجالت می کشیدم.
با بچه بغل تو محل کاری.
بینی،گوش،چشم،ساعت رو جدیدأ یاد گرفتی.
من:پریساجونم،بینی کو؟بینی که بیب بیب میکنه؟
شما:دستت اشارت رو میزاری رو بینیم.
همینطور مابقیییییییییییییییییییی....................
از کلاه بدت میومد
رو فرم نبودی لالات میومد
با اسباب بازیات بازی میکنی
میبوسسسسسسسسسسسمت نازنینم.