پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

ولنتاین مبارک

سلام عشقم... ولنتاین،تنها "روز عشاق" نیست،بلکه روز عشق ورزیدن به تمام کسانیست که دوستشان داریم و در قلبمان جای دارند... عزیزم ،شما و بابایی رو دوست دارم و عاشقتونم...             14 فوریه 2014 برابر با 26 بهمن ماه 1392 روز ولنتاین مبارک.   *ولنتاین 2014 مبارک* میبوسمت گلم....                                              ...
25 بهمن 1392

عکس پریساجون

   سلام عزیزدل مامان... یه چندتایی عکس از قبل... با خاله مریم و بابایی رفته بودیم امامزاده...        تولد امیرحسین...شما و پسرخالم که شده ١٣ساله...   خونمون وقتی برف اومده بود١٥/١١/٩٢ پیاده رو خونمون.. باغ گلشن از دید این بزرگ مرد سحرخیز جلو در باغ گلشن   مسیر خور که رفتیم برف بازی حالا اومدی یه دست به برف زدی و خوشت اومد من و خاله معصومه رفته بودیم جنگ شادی شما و نوشین جون با بابایی.. ٢١/١١/٩٢   راهپیمایی ٢٢بهمن بعد از اوجا با خاله مریمت رفتیم...
25 بهمن 1392

اولین برف زمستانی در 845روزگی پریساجون

            سلا گلم... ذیروز ١١/١٥که واسه نماز صبح بیدار شدم هوا کمی تاریک بود بیرون که نیگاه کردم هوا بارونی بود و بارون تا پشت در حال اومده بود....ساعت ٦ونیم که واسه رفتن به بانک بیدارشدم وایییییییییییییی خداییییییییییی من"برف".. باورم نمیشد یعنی بعد از چندسال تو شهرمون برف اومده؟... کلیییییییییییییییییییییییی ذوق زده شدم...سریع بابایی رو بیدار کردم... گفتم:پاشین بیدارشین برف اومده برف اومده...مثل این برف ندیده ها واقعأ هم ...از سال ٨٦ تا حالا برف نیومده...حتی بارون هم،کم باریده.... آماده شدیم و همین که پرستارت اومد دوربین رو ورداشتیم و راهی...
16 بهمن 1392

بیماری خانوادگی

سلام عزیزترینم.... شنبه١٢بهمن، بخاطر تهوع و تبت مرخصی بودیم.... روز جمعه یه کم کله پاچه واسه صبحونه درست کرده بودم و موقعی که بابایی واسه گرفتن نون سنگگ رفته بودن بیرون،دوستشون یه کم  حلیم میده بابایی... ساعت ٩ونیم یه تیکه از زبون و یه تیکه از گوشش خوردی...ساعت ١١خونه مامان جون،یه نیمرو با تخم مرغ محلی و روغن حیوانی،خالی خالی خوردی... ساعت ٢ واسه نهار،مامان جون خورشت بادمجون خیلیییییییییی خوشمزه ای درست کرده بودن که شما هم دو کفگیر خوردی .... اماااااااااااااااااااااااااااااا................ از ساعت ٦عصر که از خواب بیدار شدی،بیحال بودی و یه تک سرفه میزدی میگفتی:یه چیزیه تو گلوم...از ...
14 بهمن 1392

پیامک خاله فاطی جون...

سلام عشقم... الان ساعت 12ونیم شبه که خاله فاطی جون بهمون پیام داد که بیان دنبال پریساجون...واییییییییییییییی که دلتنگت بودم...بابایی اومدن دنبالت،منم چشم به راهت...حدس میزدم که بدون ما نخوابی.. کوچولوی من دوستت دارم عزیزمیییییییییییییییی...
11 بهمن 1392

جدایی شبانه در 840روزگی پریساخانومم

سلام عروسکم... الان که دارم واست مینویسم ساعت ١٢شب جمعه هستش... عصز بعداز اینکه از خواب بیدار شدی با بابایی و خاله مریم رفتیم بیرون.. بعدش خونه مامان جون...چون عمورضا قرار بود واسه امتحاناتشون برن تهران،خاله فاطی جون،خونه مامان جون مستقر شد...ساعت ١١ که خواستیم بریم خونه،اما پیش خاله فاطی واستادی...چون خاله جون ازت خواسته بود که باهاش باشی...فکرش نمی کردم یه ربع بیشتر بمونی و منتظر تلفن بودم چون هر لحظه احتمال اینکه بهونه ما رو بگیری بود... تا اینکه نیم ساعت پیش خاله جون اس ام اس داد که دارین میخوابین دلم واست یه ذره شده...این اولین باری هستش که در ٨٤٠ روزگیت باید بدون تو بخوابم...خواب از سرم ...
11 بهمن 1392

پایان دیماه شوم

سلام نازنینم. بالاخره دیماه با تمام بد یوم بودنش گذشت...خداروشکر... از بچگی از دیماه یه جورایی بدم میومد...امسال که دیگه بدترین ماهی بود که گذروندیم...تمام روز و شبش به مریضی و تیمارداری گذشت... هیچ خاطره خوشی از این ماه نداریم...مگه همون چند روز حج ... خدارو شکر بالاخره گذشت... خیلی شیرین زبون شدی و درک و فهمت،خیلی بالا رفته... دوستت دارم همیشههههههههههههههههههههههه..... ...
4 بهمن 1392
1