پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

عشق من پریساجونم

1391/3/4 23:58
709 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامان،از ١٩اردیبهشت که اومدم شعبه امام،حسابی سرم

شلوغه،قربونت برم ،وقتی شیر میخوری،در همون حال خودت رو دمر میکنی و به

حالت دمر شیر میخوری.نوش جونت.حسابی بازیگوش شدی،فقط کافیه کوچکترین

صدایی بیاد شیرت رو محکم میگیری و برمی گردی ببینی چه خبره.

     

مثل هر روز صبح ساعت ٧ صبح،میبرمت خونه خاله شوکت،ساکت ١ونیم ظهر هم

میام دنبالت.ولی از بس به شیرت وابسته ای،هلاک یه مک زدنی.فدات شم که باید

گرسنگی رو تحمل کنی.

همش تقصیر این رئیس  جدید شعبه مرکزیه،من که به خدا واگذارش کردم،حتی نیمه شب

که بیدار میشم بهن شیر بدم،نگاه به اون صورت معصومانت که میکنم از خدا میخوام

که جدت به سزاش برسوننش.بحث هم باهاش دیگه فایده نداره.

فقط به خاطر یه ساعت پاس شیر که بیام کنارت،نتونست حتی یه ماه تحمل کنه منو

منتقل شعبه شلوغ و ٤نفره کرد.

از موقعی که اومدم شعبه میدان امام،کمتر میتونم بیام بهت سر بزنم.ولی خدا جای حقه

من که به خودش توکل کردم.

فعلأ یه کارایی کردم که ایشاله اگه درست شه واسه آینده من و شما خوب میشه...

اگه درست شد توی همون پست واست میذارم.

هیچ موقع کسی رو نفرین نکن عزیز دلم فقط به خدا واگذارش کن خودش بهتر میدونه

چیکار کنه.من خیلی نتیجه دیدممممممم.......

خوب بگذریم دوست ندارم دیگه دربارش بیشتر حرف بزنم.....

  

شب ٥شنبه رفته بودیم خور با خاله رویا (دوست جونم)و حمیدرضاجون،از بعد از ظهر راه

افتادیم و شب هم شام درست کردیم اونم روی آتیش،یه شام حاضری ولی فوق العاده

خوشمزه(دل مرغ)به بهههههه.

توی باغی که مال عمه همکار بابایی بود رفتیم و یکی دو تا ازدرختهای آلبالوش رسیده بودن.

خیییییییییییییلی خیییییییییییییییییلی خوش گذشت.

از نظر غذایی،غذاهایی که واسه خودت و مخصوصه رو دوست نداری.اماااااااااااااا غذای خودمون

رو آنچنان با ولع میخوری که نمی ذاری قاشق بعدی رو واست غذا کنیم.

امروز بعداز ظهر که رفته بودم بانک،شما رو گذاشتیم خونه خاله مریم جون،وقتی اومدم

گفتن که کشک بادمجون،آب هندونه بهت دادن.بعدشم بستنی آوردن گفتم:پریسا نمیتونه

بستنی بخوره،اما خاله مریم جون دهنت کردن و شما هم خیلی ریلکس خوردییییییییییی.

نون ماست رو هم خیلی دوست داری.توی غذاهای خودمون مثل قرمه سبزی و .....نون

ریز میکنیم و شما هم نوش جان میکنییییی.

 

خیلییییییییییی دوستت دارم.الان شما خوابی منم پای لب تاب،طفلی بابایی شام درست

کردن با هم خوردیم.من اومدم واست بنویسم ایشون سفره و جمع کردن،الان هم توی

آشپزخونه در حال مرتب کردنه.ظرفهای توی ماشین رو سر جاش میذارن.

باباییییییییییییییییی ممنون دوسسسسسسسسسسسسسسسست داریییییییییییم.

خوب بهتره برم کمی کمکشون کنم گناه داره باباییییییییییییی جووووووون.

 

روستای ییلاقی زیبای خور.خاله رویا،شما و حمیدرضا.صورت خاله رویا رو اینجوری کردم

چون ازش اجازه نپرسیده بودم،شاید دوست نداشته باشه عکسش رو بذارم

زیر درخت آلبالو

اینجا هم دمر شیر خوردی،و خوابت برد

میبووووووووووووسمت عاااااااااااااااااااااااااااااااشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان الینا
2 خرداد 91 23:40
واااااااااااااااای نازی عزیزم من که دلم آب افتاد با این عکسا حتما فرشته ناز نازیتو ببوس


مرسی گلم
مهسا مامان مرسانا
3 خرداد 91 0:21
خوشگل خاله چه موهاش بلند شده


موهاش حالت داره.هرچی کوتاه هم کنم همین میشه
مهسا مامان مرسانا
3 خرداد 91 0:21
نمی دونم نظرات من میرسه یا نه؟؟؟


آره عزیزم.چرا؟
مامان دینا
3 خرداد 91 0:34
سلام دوستم .واقعا که چه ادمایی رئیس میشن: به خدا واگذارش کن.عاشق عکس اخرتم عسلم


مرسی گلم
نسترن
3 خرداد 91 9:25
انشالله مشکلت حل بشه بتونی بیشتر به دختری برسی
راستی عکسهاش هم خیلی خوب بود مخصوصا خوابش
اخه چطور اونطوری میتونه بخوابه ای دخترشیطون


ممنون عزیزم
مامان و نی نی ها
4 خرداد 91 20:24
سلام
وای خوش به حال پریسا رفته البالو خورده چقدر دلم خواست


شرمنده..کاش میشد واست میفرستادم
مامان نگار
4 خرداد 91 22:07
حق با شماست به خدا توکل کن همه چی درست میشه توی این شب عزیز مارو از دعای خیرت فراموش نکن
گل دخترتو ببوس


محتاجیم به دعا
مامان و نی نی ها
5 خرداد 91 13:34
سلام مامان مهربون قربونت برم ممنونم که برامون دعا کردی ایشالله پریساجون همیشه تنش سالم باشه
خاله ملي
6 خرداد 91 10:49
سلام خاله جونم ايشالله هميشه آرزوهات برآورده بشه