پریسای نازنینم
سلام بر دختر نازم،شب پنجشنبه جلسه قرآن خانوادگی منزل برگزار شد.قربونت برم که ساعت ٤ونیم بعداز ظهر که شیر خوردی وخوابیدی دیگه بیدار نشدی اینطوری تونستم به همه کارهام برسم ومراسم بخوبی برگزار شد و مهمونی هی میومدن توی اتاقت یه سری می زدن که شاید بیدار شده باشی و بتونن باهات حرف بزنن وبازی کنن. مخصوصأ ناهید دایی جان(دختر دایی خودم)،ولی بیدار نشدی همه تعجب کرده بودن آخه تو که همیشه تا ساعت ١١،١٢ شب بیداری بودی،خلاصه وقتی مهمونها رفتن آوردمت توی حال وبا کمک باباجون پوشکت رو عوض کردم ولی بازم بیدار نشدی وتا صبح ساعت ٦خوابیدی. ساعت ١١هم خاله رویاجون با پسر گل شون حمیدرضا،اومدن خونمون وخیلی خوشحال شدیم.خاله رویاجون(دوست جونم)خیل...
نویسنده :
مرجان مامان پريساجون
15:53