پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

دفترچه خدمات درمانی پریساجون

سلام عسل خانمی من،بلاخره بعداز ٣ ماه دفترچه خدمات درمانی شما گلم دستمون رسید الهی همیشه سالم باشی و احتیاج بهش پیدا نکنی،الهی همه کوچولوهای عزیز سالم باشن  مخصوصأ توی این هوای سرد زمستون .آمین.                                         دیروز صبح مریم یکی از دوستای دوران تحصیلم با دختر و پسر گلش اومدن دیدن شما.ماشاله دخترش اتیه ٩سالشه و پسرش محمد طاها ٢سال ونیم. خدا حفظشون کنه چقدر هم بچه های با ادبی بودن از دیدن مریم جون کلی ذوق کر...
4 بهمن 1390

شیشه خوردن پریساخانمی

سلام عسلم،دیروز نهار رفتیم خونه مامان جون وهمون جا موندگار شدیم. ساعت ٣ونیم با باباجونت رفتیم بیمارستان دیدن آقابزرگت(بابای بابایی)، که توی بخش سی سی یو بستری بودن ،شما هم پیش مامان جونت گذاشتیم توی خواب عمیقی بودی اونم زیر کرسی ..... وقتی برگشتیم همچنان خواب بودی و مامان جون هم واست یه شیشه از مغز بادوم درست کرده بودن که اگه یه موقع بیدار شدی بدن بهت نوش جون کنی ،چند دقیقه بعد بیدار شدی که مامان جون شیشه رو دادن بهت وخودت اونو دستت گرفته بودی وکلی ذوق کردیم اخه شما به سختی شیشه می خوردی دوستت داااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم. امروز مامان جون که مثل هرساله روز٢٨صفر روضه نذر ...
2 بهمن 1390

100مین روز زندگی پریسای من

سلام نانازم،١٠٠روز در کنار تو بودن یعنی یه دنیا عشق،یعنی لحظات فراموش نشدنی  یعنی دقیقه دقیقه خاطره یعنی.... فدات بشم روز به روز شیرین تر و تودلبرو تر میشی . یه دو سه روزی خونه نبودم و نتونستم بیام برات بنویسم.در این مدت خاله رویاجون با همسر عزیزشون وپسر گلشون بهمون سر زدن وکلی با عمو اسی و خاله و حمیدرضا بازی کردی.           دیشب سعید جون پسرخاله گلت واسه اولین بار بغلت کرد اولین باری بود که بچه بغل می گرفت.خیلی خنده داره با اینکه ٢٦سالشه ولی از بغل کردن بچه میترسه میگه نکنه از دستم بیفته .ذوق کرده بود بخاطر این کارش هی به من می گفت خاله جان ببین من پریسا رو بغل گ...
30 دی 1390

اولین جدایی از پریساجونم

            سلام  قشنگم،هر روز می گذره شما عزیزتر و خوردنی تر میشی قربون شکل ماهت بشم..بعدازظهری خاله مریم جون اومدن بردنت خونشون با خاله جون همسایه ایم. منم نمازم که خوندم وسایل ضروریت رو برداشتم اومدم اونجا.....   خاله جون وعموجان همسر عزیزشون کلی با شیرین کاریهات ذوق می کردن بابایی که از کتابخونه اومدن شما رو پیش خاله جون گذاشتیم و با بابای گلت رفتیم واسه خونمون پرده انتخاب کردیم ..دلم توی همین نیم ساعته واست یه ذره شده بود. وقتی قلقلکت میدم ازته دل می خندی و ما هم که دیگه نگو ونپرس چه احساسی داریم... میبوسممممممممممممممت. ...
26 دی 1390

90 روزگی پریسا جونمون

                                   سلام ، مژده مژده .....پریساجونم ٩٠روزه شد ٣ماهگیت مبارک مبارک مبااااااارک.... دختر گلمون ٣ماهه که از وجودش لذت میبریم الهی ١٢٠ ساله شی جیگر مامان وبابا. الان ساعت ١٢شبه وشما در خواب نازی. امشب مهمون داشتیم دوستان باباجونت اینجا بودن.آرش کوچولوی ٢ساله هم کلی بازی کرد وخیلی دوست داشت باهات بازی کنه اما شما همچنان در خواب ناز بودی خواب خوش ببینی نفس مامان.گاهی خواب میبینی وتوی خواب میتر...
26 دی 1390

لثه پریسا جون

سلام،دخمل ملوس من یه چند روزیه آب دهانت زیاد شده و مدام دستای کوچولوت رو میبری تو دهنت و به لثت می کشی واست لثه کش آوردم وقتی تو دهانت می برم آروم می شی و دوست داری با هاش بازی کنی. لبای نازت رو می مکی و سعی میکنی گوشه لپت رو از داخل ببری بین لثه هات.. امروز بارون خیلی خوبی اومد از دیشب  شروع شده بود خدا رو شکر هوا خیلی عالی شده الان ساعت ١٢ونیم شبه و شما  وبابایی در خواب نازین                                 رضاجون (پسرخاله گلت)واست کتاب داستا...
25 دی 1390

مهمانی 4روزه پریساجون

سلام گلم،از روزی که سه ماهت تمام شد رفتیم خونه مامان جونت واسه احوالپرسی که تا امروز جمعه اونجا موندگار شدیم.شما هم طبق معمول خیلی دختر خانم خوبی بودی.. به مناسبت سه ماهگیت خاله فاطی جونت واست یه عروسک خوشگل مثل خودت آوردن که با فشار دستش شروع به خوندن وراه رفتن میکنه ممنون از خاله جون ازش اونقدر خوشت اومده بود که مرتب باهاش حرف می زدی و لباسشو می کشیدی طرف خودت چون مامان جون تو خونشون کرسی دارن وقتی میزارمت زیر کرسی حسابی میخوابی.اینم یه عکس از خوابیدن شما در کنار باباجونت در زیر کرسی که دستهاتون رو تودست هم گذاشته بودین و دختر وپدر عجب خوابی کردین دیشب ساعت ٩خوابیده بودی و مامان جون توی آشپزخونه بودن...
24 دی 1390

جیگر یعنی پریسا

سلام،عزیزم امروز ساعت ٨صبح بیدار شدی و یه چرت ٢٠ دقیقه ای زدی قربونت بشم چرا روز نمی خوابی تا به کاری برسم؟ اینم چندتا عکس  از پریشب موقع رفتن به خونه خاله ملیحه (خاله مامانی) وعکس نوشین جون بغل باباجونت که تازه از بانک اومده بودن،بابای نوشین تا عصر نیومدن وسرکار بودن وکارشون زیاد بوده... عکس نوشین جون پریسای گلم میبوسممممممممممممت. ...
19 دی 1390

پریسا خانمی

                          پریسای خوشگلم،دیروز خاله معصومه (خاله مامانی) با دختر کوچولوش نوشین که درست یکهفته از شما بزرگتره اومدن خونه ما ،از این که خیلی خانم بودی ومن تونستم به کارها برسم ونهار درست کنم ازت ممنونم جییییییییییییگرم                                          &nb...
18 دی 1390