پریساسادات گلمپریساسادات گلم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات پریسا جون

اولین دوری پریساجون از باباییش

سلام همه زندگیم. الان ساعت ٧بعداز ظهر ١٥/٦/٩١.بابایی از روز دوشنبه از طرف بانکشون   رفتن ماموریت یزد.تا ٥شنبه هم نمیان. این واسه اولین باره،که از بابایی واسه چند روز دور میشی. من که دلم خیلیییییییییییی خیلییییییییی واسه باباییت تنگیده.مطمئنم شما هم همینطوری.چون خوابت کم شده،از طرفی بهونه هم زیاد میگیری. ما هم خونه مامان جون هستیم. قراره صبح جمعه راه بیفتیم واسه رفتن به سفر،احتمالأ بریم سمت شمال. الان خونه خاله مریم جونت هستی.منم اومدم مثلأ تو خونه خودمون یه کم کار انجام بدم تا کارامون جلو بیفته.البته اگه این لب تابه بذاره. از کارای جدیدی که میکنیییییییییییییی،من:پریساجون،رضاجون کو؟ دستت ...
15 شهريور 1391

پریسا جون در جشن تولد

سلام گل قشنگ زندگیم.        جواب آزمایشت رو گرفتم،متأسفانه،عفونت ادراری نشون داده بود. عموجلال(پسرعمه بابایی)آزمایش کشت رو واست دادن تا ببینیم چی میشه. احتمال میدن نمونه درست گرفته نشده باشه.ایشاله اینطوری باشه.                                        شب جمعه تولد ٧ سالگی ستایش جون(دختر پسردایی خودم)بود. کلی از دیدن اتاق تزئین شدش ذوق کردی.کمی بهونه میگرفتی خوابت میومد. در کل خیلی خوش گذشت.از کلاه تول...
12 شهريور 1391

عکس های پریساگلی

سلام  مهربونم. تو این پست بیشتر واست عکس گذاشتم.ضمنأ تاریخ دوربین یه روز جلوتره تو آشپزخونه مشغول تمیز کردن نخودی.ماشاله به دخترم که به مامانی کمک میکنه یاد گرفتی،بالشت میذاری و سرت میذاری روش و خودت رو لالا میکنی خونه خاله رویا(دوست جونم) وقتی آب میخوری دستت رو میزنی تو لیوان آب.و از این کار لذت میبری اینجا روستای زیبای خوره و عمو اسماعیل(همسرخاله رویا)دارن بهت آب میدن. تو دستت انجیره قربون خنده هات شم مامانی فدات شم جیگرم.سرماخوردی بینیت اومده پایین. موقع نهار خواب بودی هندونه نوش جونت تو بغل عمو اس...
11 شهريور 1391

اولین بیماری پریساجون در 322روزگی و رویت 5مین دندون

                                          سلام گل زیبای زندگیم. شب سه شنبه ٦/٦/٩١ساعت ١٢ونیم شب،وقتی از بیرون اومدیم خونه نمیتونستی به راحتی نفس بکشی،آخه بینیت گرفته بود و مجبور بودی یه قورت شیر که خوردی،یه نفس بکشی،باز یه قورت دیگه........ همین که میذاشتمت زمین،بلافاصله نفست دچار مشکل میشد و شروع به گریه میکردی... اما وقتی سرت کمی بالاتر بود و میذاشتمت رو دستم راحتتر میخوابیدی با اینکه خیلی خسته بودم و خوابم میومد اما...
10 شهريور 1391

رویت شدن سومین و چهارمین دندان پریساگلی

           سلام عروسک قشنگم. در 315 روزگیت،دو تا دندون سفید از صدفش بیرون اومد.مبارکهههههههه. هورااااااااااااااااا حالا شدی 4دندونه.5میشم تو راه امروز و فردا درمیاد.بازم مبارکههههههههه. دیروز ظهر 5شنبه،خسته از سرکار اومدیم خونه.من و بابایی کلی خوابمون میومد اما شما میومدی کنارم شیر میخوردی،بعدش،چاردست و پا شروع به گردش توی خونه.یه چند دقیقه من،یه چند دقیقه بابایی،زیرچشمی حواسمون بهت بود تا خدای نکرده واست اتفاقی نیوفته.بیشتر واسه اینکه به یه چیزی،حتی دیوار تکیه میدی و بلند میشی،میترسیم بخوری زمین. خلاصه از شدت خواب واسه یه لحظه خوابمون برد،یهو با صدای بلند ...
3 شهريور 1391

اولین حضور پریساخانومم در روز قدس

                   سلام قلب مامان. امروز ،روز قدس،و آخرین جمعه ماه مبارک رمضونه.ساعت ١٠ونیم با بابایی و شما رفتیم راهپیمایی روز قدس. بعداز راهپیمایی رفتیم باغ گلشن،از اونجا رفتیم خونه دختر دایی زهره(دایی خودم) واسه دیدنشون که از مالزی اومدن.هرچند مهلاجون و مهساجون تنها بودن و زهره جون و شوهرش،خونه خالش بودن. حضور فعال پریساجونم در راهپیمایی تکون دادن پرچم ایران تو دستای نازت و بغل بابایی از راه برگشت کمی هویچ خریدیم واسه خرگوشای باغ گلشن در حال دادن هویچ به اونا هستی ...
29 مرداد 1391

عید فطرت مبارک پریسای گلم

                     سلام عسلم. امروز اولین عید فطریه که در کنار شما دخمل گلم جشن میگیریم.یه جشن سه نفره. عیدت مبارک دختر نازم. به بابایی هم تبریک میگم:آقاجواد عزیزم،نماز روزتون قبول.عیدتون مبارک. هر دو تاتون رو خیلی دوست داررررررررررررررررم. پریساجون:ای وای دارین عکس میگیرین ازم؟ ای خداا،منو نیگاه.بابا اول سرم رو شونه بزنین بعد ازم عکس بگیرین. دارم خجالت میکشم. بابایی بیزحمت شونم رو بیارین بیرین لطفأ... مرسی.حالا خوب شدم،حالا ژست میگیرم شما عکس بگیرین. ...
29 مرداد 1391

پریساجونم از نگاه دوربین

   سلام فرشته کوچولوی من. الان ساعت ٢نیمه شب ٢٦/٥/٩١هستش.به عشق شما دخمل گلم بیدارم. یه چند روزه که وقتی کسی رو میخوای صدا بزنی میگی:"بوو"یعنی "بیا". و انگشتات رو تند،تند باز و بسته میکنی. گربه رو دوستش داری وقتی بهت میگم :پریساجون،پیشی کجاست؟ رو دیوار حیاط رو نیگاه میکنی و تکرار "بوو" و حرکت دستت.فدات شم مامانی.        همچنان فیگور خوابت در بعضی موقع ها: عاشق میوه خوردنی.خونه دایی حسن آقا(دایی بابایی) طاهاجون ٤ماهه(پسمل دختر خاله بابایی) قربون اون سرت شم من. خوب خوی بررسی کردی؟ قربونت برم.به خاطر اینکه چار دس...
26 مرداد 1391

10 مین ماهگرد پریسای عزیزم

 هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا                             سلام کوچولوی نازم. امروز جمعه ٢٠/٥/٩١دهمین ماهگردت مبارک عزیز دلم.از امروز ماه تولد دو رقمیه ایشالله همیشه سالم و شاد باشی.                                       &nbs...
19 مرداد 1391

اولین شب قدر پریسای نازم

             سلام گل زیبای زندگیم.                          سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یاربّ ...   امشب اولین شب قدری بود که گذروندی. با مامان جون و خاله مریم جونت،رفتیم مسجد المهدی،تو محل مامان جون. فدات شم که دختر خوبی بودی.و موقع خوندن دعای جوشن کبیر خوابت برد. باورم نمیشدکه با اون صدای بلندگو،بخوابی. همکار گلمم (خانم شیروی)،زحمت کشیدن و واست از خونشون،؛پتو و بالشت آو...
18 مرداد 1391